دانلود رمان روی خوش زندگی از صدای بی صدا کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۴۱۰۶
خلاصه رمان : _دوغ رو بده من. دست دراز کردم و پارچ را به سمتش گرفتم، توی لیوانش ریخت و یک سره سر کشید. _بالاخره چیکار میکنی؟ _هیچی. _یعنی چی هیچی؟ _یعنی همین هیچی، کی میری دانشگاه؟ _یساعت دیگه. بلند شدم به اتاقش رفتم، کتابهایش پخش زمین بود، همه را روی میزش مرتب چیدم، تختش را مرتب کردم، لباسهایش را آویزان کردم، چشمم به پاکت سیگارش افتاد که مثلا قایم کرده بود. نفس عمیقی کشیدم، شاید هرکسی بود برمیداشت و نصیحتش هم می کرد اما من را چه به نصیحت…
قسمتی از داستان رمان روی خوش زندگی
سرکوچه که رسیدم ماشین مهدی را دم در دیدم. چه میخواست؟! دوسال تمام برای این زندگی یک قدم برنداشت، حالا از جان من چه میخواست؟! کیسه ی بوکسش باشم برای کتک ها و توهم های مصرفش! آخ چه سخت بود مرد زندگی ات مرد نباشد و بدتر از آن گرفتار چنین چیزی باشد، اعتیاد!
به دیوار تکیه دادم و منتظر ماندم برود، شاید داخل ماشین خوابش برده بود، بعید نبود، هیچ چیز از او بعید نبود. گوشی را برداشتم و با خانه تماس گرفتم، امیدوار بودم آرمان نباشد فقط می خواستم به خانم جان بگویم در را باز کند سریع بدوم داخل، نه اینکه از او بترسم، نمی خواستم روبه رو شوم.
اما آرمان جواب داد. _آبجی کجایی؟ _سر کوچه. _چیزی شده؟ _نه… آرمان… در رو باز کن بیام تو. _زنگ زدی؟ نشنیدیم وایسا. قطع کرد، به سمت خانه رفتم، صدای باز شدن در را شنیدم وقتی نزدیک شدم دیدم مهدی خواب نبوده، با دیدنم سریع در ماشین را باز کرد، تا من برسم دم در خانه، او پیاده شد به سمتم آمد،
محکم به حدی که دردم بگیرد ساق دستم را گرفت. یک آخ آرام گفتم و گفتم ولم کند. _سوار ماشین شو، گندش رو درآوردی، میخواد واسه من طلاق بگیره. کدوم جهنمی میخوای بمونی نگاه؟ _به تو چه رب… حملهی آرمان به سمت او باعث شد جمله ام ناقص بماند، آرمان خیلی محکم پریده بود سمت مهدی…