رمان غبار الماس از شادی موسوی دانلود رایگان

رمان غبار الماس از شادی موسوی با لینک مستقیم

دانلود رمان غبار الماس از شادی موسوی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۳۲۸۸

خلاصه رمان : من نوه‌ی جهانگیرخان فرهمند، رئیس کارخانه نساجی معروف را به دنیا آورده بودم. اما هیچکس اطلاعی نداشت! تا اینکه دست سرنوشت پدر و دختر را مقابل هم قرار داد. او نباید می فهمید رزا دختر اوست، اما شباهت دخترم با او غیر قابل انکار است! دختر چهار ساله ام دل و دین پدرش را برد و قلبش را تسخیر کرد! محمد فرهمند! شاید دل دخترم را برده باشد اما من هرگز دیگر به او شانس دوباره ای نخواهم داد! این عشق را خودم با دست خودم به خاک سپردم.

قسمتی از داستان رمان غبار الماس

طرح نهایی سالن ورودی را با مهشید مرور می کردیم و قرار بود از فردا اجرای این طرح را شروع کنیم. با شنیدن صدای در سرم را بلند می کنم و به محض دیدن مامان و رزا در آغوشش از جا بلند می شوم… -چیزی شده مامان؟ مامان انگار متوجه نگرانی ام می شود که،

برای اینکه خیالم را هرچه زودتر راحت کند با لحن شوخی می گوید: -می خواستی چی بشه… وروجک دستور داد الا و بلا بیایم شرکت. دیشب از از باباش شنیده که با تو یه جا کار می کنین. منم هرچی زنگ زدم خاموش بودی دیگه آوردمش. می دانستم که مامان دل نه گفتن،

به رزا را ندارد و مطمئنا رزا کار سختی برای قانع کردن او نداشته است. کافی ست با آن چشمان زیبا و معصومش به چشمانت زل بزند تا نام و نشانت را هم فراموش کنی! -قربونت برم من مامانی… اینجا محل کاره دخترم کار خوبی نکردی شما…!

باید بداند که کارش درست نیست. آمدنش اینجا هم از نظر دیسیپلین کاری درست نبود هم اینکه ممکن بود با دیدن محمد رفتاری از خود نشان دهد و همه متوجه رابطه ی بین و او محمد بشوند. و خب شاید محمد دوست نداشته باشد تا همه بدانند او یک دختر چهار ساله دارد…