دانلود رمان شوخی از دل آرا دشت بهشت کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، معمایی، ترسناک
تعداد صفحات : ۲۶۸
خلاصه رمان : مهناز و سپهر که دوران شیرین نامزدی خود را می گذرانند و دغدغه های خود را دارند با دعوتنامههای عجیبی روبرو میشوند که هیچ آدرس یا شماره تماسی از فرستنده در آن موجود نیست. سپهر تمام تلاشش را میکند تا آنها را نادیده بگیرد اما مهناز وسوسه میشود که…
قسمتی از داستان رمان شوخی
مشتی آب به صورتم زدم و غرغر ترانه رو پشت سرم شنیدم. خب چت شد یهو ؟! زهرا آرام بهش تشر زد. شیر آب رو بستم و به سمتشون چرخیدم. _یکی داره اذیتم میکنه و اگه بفهمم کیه دمار از روزگارش در میارم. زهرا دستم به سینه ایستاد. کسی آخه خبر نداره که!
از بچه ها فقط من و ترانه می دونیم. ترانه در سرویس بهداشتی رو باز کرد. _حالا بریم بیرون صحبت کنیم، اینجا جای حرف زدنه آخه؟ خودش هم زود پرید بیرون. من و زهرا به همدیگه نگاه کردیم و زهرا چشماشو باریک کرد. وقتی از سرویس زدیم بیرون به من مهلت نداد و به ترانه توپید.
_نمی تونی جلوی دهن گشادتو بگیری نه؟ ترانه چشماشو چرخوند و بهش گفت. _بابا نرفتم جار بزنم که. سر جلسه آخر زبان عمومی ترم پیش، همونی که تو هم غایب بودی. بحث روح و این چیزا شد. یه سری گفتن اعتقاد نداریم و از ما بهترون وجود ندارن. منم گفتم خانم ناصری اونا رو میبینه.
سرم رو به سمت نشدن سقف بالا بردم. پس یکی دو نفر نبودن که بتونم به راحتی پیداشون کنم، ترانه خانم پیش کل کلاس گند زدن. : نمی کرد . . زهرا همچنان ترانه رو مواخذه می کرد و هیچکدوم متوجه نشدن من وسط سالن ایستادم و به سقف زل زدم. _تو سقف دنبال چی می گردی؟