دانلود رمان شراره ی عشق از پریسا بیات کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، ازدواج اجباری، کلکلی، همخونه ایی
تعداد صفحات : 303
خلاصه رمان : پریا همیشه دختری سرحال و خوشانرژی بود. زندگیاش آرام بود، آیندهاش روشن، تا اینکه وارد دانشگاه شد و همهچیز تغییر کرد. بدهی سنگین پدرش مثل آوار روی سرش خراب شد، و ناگهان خودش را در موقعیتی دید که باید بین غرورش و نجات خانوادهاش یکی را انتخاب کند. پیشنهاد عجیب از جایی آمد که فکرش را هم نمیکرد: استاد سرد و جدیاش، کسی که هیچوقت با او کنار نمیآمد. او پیشنهاد ازدواجی صوری به مدت یک سال را مطرح میکند، فقط برای حفظ ظاهر و رسیدگی به امور مالی. اما چیزی که قرار بود فقط نقش باشد، کمکم به واقعیتی پیچیده و مبهم تبدیل میشود؛ چون احساسات، از قراردادها پیروی نمیکنند.
قسمتی از داستان رمان شراره ی عشق
مامان :نميدونم عزيزم شايد هم تشابه اسم وفاميليه، ميدوني الان ما چند تا پريا محمدي داريم ؟ در حالي که به سمت اتاقم ميرفتم گفتم: مامان جان اين چه حرفيه که ميزني يه پريا محمدي توي دنيا ست که اونم منم . بعد وارد اتاقم شدم و مشغول درس خواندن شدم و با خودم گفتم :به هيچ عنوان نبايد از اين ارشاويره شکست بخورم، واي خدا يعني امکان داره اين اقا ارشاوير همون پسره اقا صادقي باشه واي نه. در حالي که سرم رو تکان ميدادم تا اين فکر از مخم بپره گفتم :نه اين امکان نداره. وبعد از اين فکرم مشغول درس خواندن شدم . واي خدا عجب هفته اي بود توي اين هفته که اومد چقدر اعصابم خورد شد، همشم از دست اين استادست منظورم همين ارشاويره. البته ناگفته نماند توي اين هفته خودم هم خيلي سوتي جلوش دادم، مثلا همين ديروزبعد از اين که کلاس اولمون تموم شد.
به خاطر اين که براي درس بعد کنفرانس داشتم به اراد گفتم :اراد با غزال برو برام يه ساندويج بگير تا من تحقيق يکي از بچه هاي گروه رو به متن اين کنفرانسِ اضافه کنم، تازه خانوم بعداز چهار روز يادش اومده که تحقيقش رو اماده کنه، شيطونه ميگه برم بزنم از وسط نصفش کنم. اراد در حالي که ميخنديد گفت :نه تو رو خدا، نري بزني نصفش کني چون من اصلا حوصله جمع کردن گند تو رو ندارم . -اوه يه جور ميگه گند کاري، انگارمن چي کار کردم، فقط يه بار با اين سامانِ دعوام شده ها. اراد:تو ادم بشو نيستي همون يه بار براي هفت پشتمون بست بود ، يه عالمه رفتيم پيش حراست التماس کرديم که تو رو خدا اين خانوم رو اخراج نکنيد يا يه عالمه منت کشي کرديم که برات پرونده درست نکنن، اونوقت،خانوم ميگه چه گند کاري کردم؟ -ساکت ميشي يا بيام با دستاي خودم ساکتت کنم . اراد: نه قربون دستت،خودم ساکت ميشم چون من هنوز ارزو دارم .
-خيلي خب اين دفعه رو مي بخشم حالا بدو برو مثل يه بچه ي خوب با غزاله براي من يه ساندويج بگير تا من کارم رو انجام بدم،بيام پيشتون. اراد : تو رو خدا اصلا تعارف نکن . -اهان خوب شد گفتي يه نوشابه ي مشکي ام برام بگير. اراد: خيلي پرويي، بعد رو کرد به غزال که داشت ميخنديد گفت غزال جان بيا بريم تا اين منو نکشته. بعداز اين که بچه ها رفتن ، لب تابمو دراوردم تا تحقيق سارا که يکي از بچه هاي گروهمون بود رو کپي کنم وبعد از کارم لب تابمو بستم و به خودم گفتم:واي که چقدر خوابم مي ياد بزار يه اهنگ شاد بزارم تا اين خواب لعنتي از سرم بپره. هدست بلوتوثم رو دراوردم وگذاشتم روي گوشم واهنگي شاد پلي کردم ودر حالي که وسايلاموجمع ميکردم با خواننده هم ميخواندم بعد از اين که وسايلاموجمع کردم ،کوله پشتيم رو مدل دو ور انداختم و از کلاس رفتم بيرون ودر حالي که با خواننده ميخوندم.
ديدم راهرو خاليه به خاطر همين در حالي که راه ميرفتم شروع کردم به رقصيدن وبلند بلند اهنگو خوندن، درهمون لحظه اهنگ از حالت عربي دراومد وبه قسمتي ازاهنگ رسيد که حالت هيپاپ داشت ،در همون لحظه بايد از پيچي که در راهرو بود مي گذشتم به خاطر اينکه اين دو تا باهم هم زمان بود تصميم گرفتم يکي از حرکات پارکور رو بزنم؟، به خاطر همين دقيقا سر پيچ ،پامو به ديوار زدم و يه کل ملق که تازه ياد گرفته بودمو زدم و چند حرکت هيپ پابم مخلوطش کردم در همان حال هم اهنگ رو باصداي بلند ميخواندم تا از پيچ در اومدم خوردم به يکي. نگاهمو از لباسش که مشکي بود گرفتم وبه سمت بالا حرکت دادم . وايــــــي اينکه ارشاويره، پاک ابروم رفت، کم منو توي اين هفته حرص داده از بس باهم کل کل داشتيم حالا هم يه موضوع براي دست انداختن خودم دستش دادم . ارشاوير: چيه چرا زل زدي به من، ببينم هنرنماييت تموم شد؟