آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان سردسیر از مهسا زهیری دانلود رایگان

رمان سردسیر از مهسا زهیری با لینک مستقیم

دانلود رمان سردسیر از مهسا زهیری کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی، معمایی

تعداد صفحات : 2580

رمان سردسیر

خلاصه رمان : پروفسور انتظام بزرگ، استاد برجسته و بی‌بدیل فیزیک، سال‌هاست چشم از جهان بسته؛ اما نام و میراثش هنوز در اختیار پسر و نوه‌هایش ادامه یافته است. خاندان او در ظاهر همچون قصری استوار و باشکوه به نظر می‌رسد، اما در پس این جلوه پر زرق‌وبرق، ترک‌های پنهانی در دیوارها وجود دارد. داستان درست از دل همین تناقض‌ها سر برمی‌آورد. حریر، برای نخستین بار می‌خواهد کسی را وارد زندگی‌اش کند؛ کسی که خوب می‌داند در دایره‌ی بسته‌ی خانواده جایی نخواهد داشت. ورود این فرد غریبه، نقطه عطفی است که همه‌چیز را تغییر می‌دهد و حریر را به دل ماجرایی می‌کشاند که سرشار از کشمکش و ناخواسته‌هاست. جایی شبیه مردابی عمیق که هرچه شخصیت‌ها بیشتر برای رهایی دست‌وپا می‌زنند، بیشتر در آن فرو می‌روند؛ و تنها پناه بردن به یکدیگر است که می‌تواند راه نجاتی پیش پایشان بگذارد.

قسمتی از داستان رمان سردسیر

پا توی لابی بالا گذاشتیم. ایستاد و با لبخند کجی نگاهم کرد. توضیح دادم: این همه درآمد و دارایی، آخرش که چی؟ دست کی رو گرفتی؟ به درد کی خوردی؟ کی در موردت حرف خوبی زد؟ کی خاطره ی خوبی ازت داشت؟ با هر جمله ام سری تکون میداد و لب هاش رو کجوراست میکرد. عاقبت راهرویی رو نشون داد و گفت: اگر سخنرانیت تموم شد، اتاق اونجاست. همون طرف حرکت کردم و بعد از چند متر توی راهرو، از پشتم گفت: این اتاق. در رو باز کردم. چیدمان اتاق کامل بود و رنگ های تیره داشت. ساکم گوشه ای کنار تخت بود. پرسیدم: اتاق کیه؟ از جلوم رد شد و درحالیکه داخل میرفت، جواب داد: اتاق کی باشه؟ وسط اتاق چرخید و اضافه کرد: مهمون! برای اعتماد کردن به من، با ایمیل و برنامه و نقشه پیش رفته بودند و حالا توی یکی از اتاق های خونه ی شخصیش بودم. با این بهانه که شب جا ندارم!

چرخشی به چشم هام دادم و سمت تخت رفتم. کت بلندم رو درآوردم و روی روتختی ساتن بنفش نشستم. جلوم ایستاد و طولانی نگاهم کرد. بالاخره گفت: اینجا راحت باش. هرچی بخوای هست. یخچال پره. اهوم. –کارم داشتی، سوئیتم تو همین راهروئه. –نصفه شب چه کار میتونم داشته باشم؟ شاید لالایی بخوای! چند سالت بود؟ لبخندهای پشت سرهمش شروع شده بود. گوشزد کردم: خیلی کمتر از تو! نه در اون حد! سرم رو پایین انداختم و نگاهم رو به کف دست هام دادم. نفس عمیقی کشیدم که تپش هام رو کنترل کنم. صداش رو شنیدم: اگر مهمون نمیخوای، من برم. میدونستم چشمش به منه و روم نمیشد نگاهش کنم. صدای اعلان گوشیم نجاتم داد. انگار توی جیب کتم برش گردونده بود. گوشی رو بیرون آوردم و از بین پیامک ها و تماس های بابا و امیر، چیزی به چشمم خورد که عقل از سرم پروند.

یه ایمیل جدید داشتم. فوراً بازش کردم و خوندم «هنوز هم تصمیم نگرفتی؟ دیگه وقتشه.» سر بلند کردم و به پوریا چشم دوختم. پرسید: چیه؟ آب دهانم رو قورت دادم. یه نقشه ی دیگه داشتند؟ هنوز به من اعتماد نکرده بودند؟ یا شاید این ایمیل ها اصلاً ربطی به تست اعتماد اون شبشون نداشت! هر دو ابروم بالا رفت. پوریا دوباره پرسید: بابات چیزی گفته؟ نه. –گیر داده که تو لوش دادی؟ نه. هرکس ناراحتت کنه، با من طرفه. نگاهم رو دوباره پایین انداختم و با حرکت سر رد کردم. نفسش رو فوت کرد و جلوتر اومد. درست جلوی پاهام ایستاد. گوشی رو برگردوندم. دستش رو روی گونه ام گذاشت و سرم رو بلند کرد. خودم رو عقب نکشیدم. فکرم درگیر هزار تا سؤال بود. انگشتش سمت گوشه ی چشمم حرکت کرد و سؤال ها رو پس زد. جواب دادم: حالم رو پرسیدند. خوبی؟ خوبم. به چشم های تیره اش زل زدم که از این زاویه، توی سایه فرو رفته بود… به لبهاش.

ترس برم داشت و اضافه کردم: خسته امپس بخواب… اگر نمیخوای شب بیدار نگهت دارم! خون به صورتم هجوم آورد. با لبخندی دستش رو انداخت و طرف در رفت. بیرون زد. دستم سمت سینه ام رفت و به در بسته خیره شدم. نمیدونستم این تپش ها به خاطر ایمیله یا به خاطر اون. جلوی آینه مشغول انتخاب رنگ رژ بودم. قلمم مدام سمت رنگ های تیرهتر پلات میرفت؛ اما روم نمیشد. توی خونه ی غریبه بودم و بهتر بود روز رو بدون آرایش شروع کنم؛ ولی خونه خونه ی پوریا بود و دیشب جوری حرف زده بود که دلم میخواست امروز جلوش مرتبتر باشم. به خاطر من امیر رو ول کرده بود و نگران جا و مکانم بود و… حس خوبم از لحظه ی بیدار شدنم تا الان ادامه داشت. دیشب جواب تماس های بابا رو داده بودم و انگار اونجا همه چیز آروم بود. بابا حتی یه پیامک از امیر گرفته بود که میگفت سالمه و نگرانش نباشیم.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: سردسیر
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی، معمایی
  • نویسنده: مهسا زهیری
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 2580
  • حجم: 8 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 4 بازدید
  • 60,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=12828
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.