دانلود رمان تو بار دیگر از زهرا اسدی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۳۹۱
خلاصه رمان : اسفندیار پسر بزرگ خانوادهای است که تابستانها در کنار پدربزرگ و مادربزرگش در گلابدره به ییلاق میپرداخت. دیپلم داشت و این سبب شد خان ده از او بخواهد به فرزندش سواد بیاموزد. خانهی اربابی خان در برابر عمارت با شکوه پدری اسفندیار چیزی نبود؛ اما در آن خانه دختری زندگی میکرد که عشقش با گذر زمان در تار و پود اسفندیار رسوب میکرد و آن خانه را هزار برابر بزرگتر و با ارزشتر از هرجایی میپنداشت.
قسمتی از داستان رمان تو بار دیگر
از آنجا به عمارت خیره شدم. سعی کردم از بین آن همه آدمی که آنجا در تکاپو بودند پیدایش کنم. عجب خوش خیال، باید زودتر از اینها می فهمیدم که برای پیدا کردنش، چشم نمی خواهم. اگر بود، تپش های قلبم او را پیدا می کرد. لازم به گشتن نبود. او آن قدر دلربا و متمایز از دیگران بود که
بین آن آدم ها مانند مرواریدی می درخشید. تا شب به حال خود نبودم. اخمش که موقع دست دادن من به صورتش نشست، دلم را لرزاند. نکند فکر کرده من هم مانند مردان بی قید و بند دربار به او نظر سو دارم و می خواهم با دست دادن صمیمیت را بیشتر کنم، نکند از ادای احترام من، برداشت بد کرده.
اما… اما چرا احترام من را بی ادبی خطاب کرد. آه! حتما همین طور است. نمی دانم چه ام بود. خوب بودم و نبودم. بدحال بودم و نبودم. تب داشتم و نداشتم. تا به حال هیچ کسی مانند او فکر من را مشغول نکرده بود. تصمیمم را گرفتم. باید فردا از او عذر خواهی کنم.
باید به او می فهماندم که درباره ام اشتباه فکر کرده.باید بگویم که گستاخ نیستم. آن نگاه آخرش از پشت پرده پنجره برای چه بود! آخ ننه چه می کنی؟ پاهایم را در آب نگذار. آخ ننه. صداها دور سرم می پیچید. آقا بزرگ را در هاله ای از نور و دود دیدم که بالای سرم چیزی میگوید، اما من صدایش را نمی شنوم.