رمان بهشت من از زهرا قلنده دانلود رایگان

رمان بهشت من از زهرا قلنده با لینک مستقیم

دانلود رمان بهشت من از زهرا قلنده کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی

تعداد صفحات : 1830

خلاصه رمان : او دختری بود دل‌خسته از قضاوت‌ها و باید و نبایدهای خانواده‌اش؛ اما دلش راه خودش را انتخاب کرده بود… برای رسیدن به مردی که قلبش را به او داده بود، با تمام سختی‌ها جنگید و عقب نکشید، حتی وقتی همه مخالف بودند. و آن مرد؟ کسی که مدت‌ها تلاش کرده بود احساسی نداشته باشد، در نهایت دلش را به دختری سپرد که با عشق، دیوارهای یخ‌زده‌ی دلش را شکست…

قسمتی از داستان رمان بهشت من

بیخیال بابا بعدن به پیامی میدم بهش امیر ارسلان کی دو ساعتی از سال تحویل گذشته بود و همراه پرهام تو الاجيغ باغشون نشسته بودیم. سیگاری اتیش از که گفت به مامان بابات زنگ زدی؟ نه دلیلی نمیبینم ارسلان….. کی میخوای بیخیال بشی؟ این همه سال گذشته تا پسر عزیزشون کنارشونه منوه چیکار؟ اصلان و ساحل خیلی وقته جای منو پر کردن میکنه؟ بچه شدی؟ مگه ادم بچه ی خودشوهر به من ترجیح میدم فراموششون کنم. ادم میتونه یه خانواده جدید تشکیل بده. با تعجب نگاهم کرد حرفای عجیب میزنی. ارسلان نکنه خبريه ؟ چه خبری اخه؟ با آلیا…. میدونم رابطتون خیلی بیشتر از قبل شده اما انگار ما از خیلی چیزا خبر نداریم یک عمیقی به سیگارم زدم: هنوز هیچ خبری نشده. اما چند وقته ذهنم درگیره….. سکوت کرد و بهم فرصت حرف زدن داد…. ته سیگارمو زیر پام له کردم و بعدی رو روشن کردم.

این روزا خیلی به اینده فکر میکنم اینده ای که آلیا حتما باید توش حضور داشته باشه هنوز چیزی به خودش نگفتم…. اما بخاطر ارامش دوتامون دلم میخواد رابطمونو رسمی کنم. شوکه زل زده بود بهم…. حق داشت منوچه به این حرفا؟ بالخره لب باز کرد باورم نمیشه…. این تویی؟ لبخندی زدم عجیب غریب شدم؟ ارسلان تو مطمئنی؟ نکنه آلیا بارداره؟ اخمام رفت تو هم مزخرف نگو اون هنوز خیلی بچست. اخه چطور ممکنه…. تو….. ازدواج …. _خیلی بهش فکر کردم. آلیا برام با همه فرق داره. از همه ی دنیا برام با ارزش تره و ارامشی که هیچ وقت نداشتم رو باهاش بدست آوردم. دوسش داری؟ یکی به سیگارم زدم و سر تکون دادم بیشتر از جونم…. لبخندی رو لباش نشست مبارکت باشه رفیق…. عاشقیت مبارک مرسی…. اما حرفای امشب بین خودمون بمونه. آلیا هنوز هیچی نمیدونه پس سوپرایزه _اردیبهشت تولدشه میخوام تا اون موقع صبر حله داداش….

هر کمکی ازم ساختس بهم بگو. سری تکون دادم و از جام بلند شدم من برم دیگه…. بریم تو خدافظی کنم. یه راست برو بخواب. فردا صبح حرکت میکنیم. من شايد ديرتر بیام الان میخوام برم دنبال آلیا خندید خیلی مراقب باش با خدافظی از مامان بابای پرهام و تشکر از پذیرایی زدم بیرون میخواستم بریم بام و باید بهش میگفتم گوشی رو در اوردم بهش زنگ بزنم که خودش زنگ زد سلام جوجه. کجایی امیر ارسلان؟ همه خوبه پس . آماده شو دارم میام اخ جووون…. لبخندی رو لبام نشست لباس گرم بپوش نمیریم خونه؟ بعدن میریم _باشه زود بیا. قطع کردم و زنگ زدم فست فود مورد علاقش…. میخواستم امشب برای دوتامون خاطره بشه. خوراکیهای مورد علاقشو سفارش دادم و گفتم حضوری میام میگیرم. تا برس شده بودن و بعده تحویل گرفتنشون راه افتادم سمت آلیا….. کوچشون خلوت بود و کمی دور از خونشون پارک کردم.

پیام فرستادم رسیدم و منتظر موندم. خیلی طول نکشید که زل زدم بهش…. چقد دلم براش تنگ شده بود از دیروز تـ سوار شد و طبق عادت خودشو انداخت اخيييش…. با خنده بوسیدمش عیدت مبارک کوچولو ازم فاصله گرفت: عیدیمو بده. راه افتادم به وقتش…. _اميييير…. اذیت نکن دیگه. _شب تازه برای ما شروع شده جوجه. چشماش از هیجان برق زد و دلم زیر و رو شد! یهو جب :گفت چه بویی خوبی میاد. که برگشت سمت عقب و با دیدن برگر و از گردنم اویزون شد: عاشقتم که اینقد خوبی! سرمو گذاشتم رو پاش و تمام استرسی که داشتم با اغوشش کشیده بود و جاشو داده بود به آرامش مطلق برام مهم نبود کجا میخوایم بریم. همین که کنارش بودم برام کافی بود…. تو سکوت به اهنگایی که پلی میشدن گوش میدادیم و دستش دائم تو موهام بود و نوازش وار روی صورتش میچرخید خوابیدی جوجه؟ رسیدیم.