دانلود رمان آبان از هاله نژادصاحبی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، ازدواج اجباری
تعداد صفحات : 2934
خلاصه رمان : آبان زند… دختره هفده سالهای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!
قسمتی از داستان رمان آبان
بهتره برسونمت خونه بعدا حرف میزنیم. حرف ها را در حالی زد که نگاهش خیره به آبانی که روی مبل در خود جمع شده بود. دخترک سر روی زانوهایش گذاشته و نگاهش نمی کرد تا وضعیت سلامتی اش را چک کند. یعنی چی بعدا؟! داری من از خونه ات بیرون میکنی حافظ؟! به سختی نگاهش را از آبان جدا شد. دارم خط قرمز تعیین میکنم شما دو تا دیگه حق ندارید با هم روبه رو بشید. ریحانه چشمان خیسش را گرد کرد. باید طلاقش میدی تا دیگه مجبور نباشم ببینمش باید بگی این آینه دقو از زندگیم حذف میکنی تا دیگه غصه نخورم. آبان از جا بلند شد.
صورتش از شرم و خشم سرخ بود و پایش بیشتر از پیش میلنگید. از تو بیشتر از اینا توقع دارم ریحانه طفلک مو به سرش نموند. اون از تو کوچیکتره یه کم خوددار باش. ریحانه اشکش چکید و جنون وار نزدیکش شد اما تا خواست دستش را بگیرد، او پس کشید. بيا بريم اشک هایش را تند پاک کرد. من دارم تو این زندگی میمیرم بیا همه چیو بزاریم پشت سر. حافظ دستانش را برای آرام کردنش بالا برد. ریحانه آروم بگیر که با هم حرف بزنیم اما ريحانه بعد از دعوای دوباره ای که با همسرش داشت و از دیشب که به او گفته بود طلاقش نمی دهد تمام حساب و کتابش بهم ریخته بود. مگر میتوانست آرام بگیرد؟
باشه حافظ فقط یادت باشه چطور اون دختر و آوردی بینمون و همه چیز و خراب کردی. پشت به او کرد و با قدم های تندش به سمت خروجی راه افتاد. صبر کن برسونمت. خودم میرم جناب لازم نکرده. به طرفش راه افتاد. نگرانش خود را مقصر این حالش میدید و نمیتوانست تنهایش بگذارد. – صبر کن حرف بزنیم. ریحانه دوید و خیلی زود از خانه خارج شد. اما کنار در حیاط ایستاد و با اشک به حافظ گفت: درستش کن حافظ تا دیر نشده درستش کن. موهای پریشانش را زیر شال برد. با حافظه و بی حافظه من عشقت بودم تو عشقم بودی. با انگشت لرزان به خانه اشاره زد …