آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان اجبار زیبا از محدثه کاظمی دانلود رایگان

رمان اجبار زیبا از محدثه کاظمی با لینک مستقیم

دانلود رمان اجبار زیبا از محدثه کاظمی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، خونبس، ازدواج اجباری

تعداد صفحات : 496

رمان اجبار زیبا

خلاصه رمان : اجبار زیبا روایتگر زندگی دو جوان به اسم نفس پویا و فرهاد رادفر ازدواج اولشون بهم میخوره و نفس دوباره به عنوان دختر خونبس با فرهادوازدواج میکنه سه ماه بعد جدا میشن و پنج سال بعد با وجود یه دختر که ثمره ی ازدواج قبلیشون بوده و فرهاد اطلاعی از وجودش نداشت ازدواج میکنن…

قسمتی از داستان رمان اجبار زیبا

داخل شدم مامانم با چهره ای شوک زده در آغوش کشید منو و گفت: فدات بشم عزیزم نیما گفت نمیای که دیگه اومدم پیشتون بمونم اگه مزاحم نباشم. تو صاحب خونه ای نفس کوچولوی من برگشتم سمت صدا عمو رضا بود. “محمدرضا نجم همسر مادر و پدر نیما بازنشسته دارایی گفتم: سلام عمو رضا، سلام گل دختر بابا، از گونم بوسید. اومدم بالا تواتاقم و خوابیدم. فرهاد: ۱شب بود ماشین رو داخل نبردم تا پدر بیدار نشه جلوی در پارک کردم پام رو گذاشتم رو پله که انتهاش به طبقه ی دوم و اتاق خواب من و فرهود و فرید و فرناز میرسید صدای خشم آلود پدر توی گوشم پیچید.

_کجا بودی شازده؟ سلام بر پدر چرا بیداری تا الان؟ واسه من زبون نریز پدر سوخته مگه فردا نباید بری شرکت. قول میدم راس ساعت ۱۱ اونجا باشم. چنان فریادی زد قبض روح شدم. فردا ساعت ۸ نهایت ۸:۳۰ باید شرکت باشی زنگ میزنم از شریکت میپرسم. آماده میشدم دو تا تقه خورد به در صب ساعت ۶ بیدار شدم دوش گرفتم. خواهر جان اجازه هست داخل شم؟ بیاتو نیهاد. گفتم نیهاد نجم برادرم یه طورایی تنی میشه چون مامان دوتامون مشترکه ۲۳ ساله و دانشجوی طراحی داخلی” به به خانوم شاغل چی میخوای؟ لبهاش رو جمع کرد و گفت: تقصیر منه که میام بهت سر میزنم. خندیدم. آبجی جونم، جانم نیها دراستی ماشینم کجاس؟ باهاش تصادف کردم اومدم همینو بگم امروز با نیما میری از فردام با تاکسی بـرو تـا پـول بدی ماشینت رو درست کنن. خداحافظ دانشگاهم دیر شد.

رفت و درم بست پسره ی دیوونه.  رسیدیم جلوی در شرکت نیما گفت: دیوونه بازی در نمیاری بهت گفته باشم. بازی دربیاری این پسره تلافی میکنه ها اومدم بالا چند تا اتاق داشت بامنشی احوال. کردم رفتم داخل اتاقی که روی درش نصب شده بود مدیریت پروندههایی که نیما گفتـ بود رو داشتم مطالعه میکردم که از بیرون سرو صدا اومد صدای یه آقا . که گفت بود _قهوه باشیر. چند لحظه بعد در اتاق باز شد و با فریاد گفت _توکی هستی؟ و در رو با لگد کوبید. هر لحظه منتظر بودم از سرم دود بلند شه عصبی فریاد زدم …

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: اجبار زیبا
  • ژانر: عاشقانه، خونبس، ازدواج اجباری
  • نویسنده: محدثه کاظمی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 496
  • حجم: 5.41 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
لینک های دانلود
  • 1,701 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=4787
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.