دانلود رمان بوی موهایت چند از آذین بانو کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۱۲۹
خلاصه رمان: همه افرادی که بااو نسبت خونی نزدیک داشتند جمع شده بودند خانه شان. صدای همهمه و حرف هایشان تا اتاق خواب هم شنیده میشد. دوست داشت می رفت بیرون و تک تک شان را از خانه بیرون می کرد، اما می دانست با حضور پدری که حرف مردم برایش از هر چیزی مهم تر بود چنین اتفاقی غیر ممکن بود. مادرش طبق معمول همیشه اول در را باز کرد سرش را داخل آورد و در نهایت پرسید: اجازه هست بیام تو؟ خنده اش گرفت. سر تکان داد: شما که تا اینجاش رو اومدی بقیه اش رو هم بیا دیگه…
قسمتی از داستان رمان بوی موهایت چند
نه گریه های هرانوش و نه فریاد هایش در معین اثری نداشت. انداختنش روی تخت و تمام سنگینی تنش را روی هرانوش انداخت. هرانوش خودش را تمام شده می دید. این آدمی که آن همه بی رحم به او دست درازی کرده بود را نمی شناخت. این آدم بی رحم را به جا نیاورده بود.
آنقدر فریاد زده بود که صدایش در نمی آمد. امیدوار بود به لطف پنجره های عایق صدای خانه ی معین همسایه ها صدایش را نشنیده باشند معین خسته و پیروز کنارش روی تخت دراز کشید. هرانوش را مثل سرداری فاتح اما غمگین نگاه کرد. هرانوش با بغض نگاهش کرد معین اما بی خیال
چشم بست و کمی بعد صدای خروپفش اتاق را پر کرد. هرانوش با بغض و اشک نگاهش میکرد آنقدر نگاهش کرد که نفهمید چشم هایش کی گرم شد و خوابش گرفت. وقتی که چشم باز کرد معين هنوز هم خواب بود تمام تنش درد می کرد. بخاطر اشک هایی که ریخته بود چشم هایش تار میدید
و احساس می کرد هاله ای از مه مقابل چشم هایش وجود دارد. چقدر از این مرد دلخور بود. معین که چشم باز کرد هرانوش با اخم نگاهش کرد. معین غمگین پرسید. حرف بد بهت نزدم دیشب؟ کتکت نزدم؟ هرانوش اخم کرد بلند شد. با همان حال بدش پشت به معین روی تخت نشست:من از اینجا میرم…