دانلود رمان فاصله از LUNA.MASON کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، مافیایی، بزرگسال
تعداد صفحات : 550
خلاصه رمان : کلر: از دل خیابانهای پرخطر، تا قلههای بوکس جهان بالا رفتم. اما هیچکس ندید در کنار قهرمانی، هیولایی پنهان دارم؛ شکارچیای در سایهها. تا روزی که آن دختر بریتانیایی پا به زندگیم گذاشت و همهی دنیا را به لرزه درآورد. خواستن او، بازی با آتشی بود که هر دویمان را میسوزاند. باز هم پا در راهش گذاشتم و حالا فقط دو راه مانده: جنگیدن برای رهایی خودم، یا آزادی او. سییِنا: به تازگی از عشق فاصله گرفتهام، عهد بستم دیگر در مسیر مردان قدم نگذارم. اما او آمد، با نقابی که حقیقتش را پنهان میکرد. وقتی نقاب افتاد، هنوز هم میتوانم در کنارش بمانم؟ حتی اگر بهایش جانم باشد؟ آیا میتوانیم بر ترسهای مان غلبه کنیم و برای آیندهای که آرزویش را داریم بجنگیم؟
قسمتی از داستان رمان فاصله
حالت خوبه، باور کن. نفس بکش. فقط روی دم و بازدمت تمرکز کن. چشمام و محکم میبندم و باهاش چهار تا نفس عمیق میکشم. چهار تا میدم تو، چهار تا میدم بیرون. چند دقیقه که میگذره، یه کم بدنم شل میشه. برام یه لیوان آب میاره که با دستایی لرزون میگیرمش و میذارم اون مایع خنک آروم از گلوم پایین بره. _ببین، میرم چندتا تست بارداری بگیرم. هر چی که باشه، با هم درستش میکنیم. ولی باید بدونی. اگه باردار نباشی، من دیگه به دکتر زنگ میزنم. چون اگه یه ویروسه، خیلی وقت پیش باید تموم میشد. راست میگه. من یه آدم بزرگم. میتونم بشینم و یه تست بدم. اصلا سخت نیست! _باشه. _مطمئنی حالت خوبه؟ فقط ده دقیقه است، میرم فروشگاه و برمیگردم. هر لحظه کاری داشتی، فقط زنگ بزن. سرم و تکون میدم و دوباره ولو میشم روی مبل. انزو مجبور شد که بره و یه مشکل شخصی رو حل کنه.
ولی نیکو تو راهه که جاش و بگیره. همه چی اوکیه، مطمئنم. مدی من و زیر پتوی پشمی خوشگل میچپونه، کنترل تلویزیون و میده دستم و خودش میزنه روی کانال اخبار. _نگاه کن، دارن ویژه برنامه ی مبارزه ی ِکلر و نشون میدن. بشین با خیال راحت واسه عشقت ضعف کن تا من برگردم. یه خنده از دهنم درمیاد و شکمم درد میگیره ولی نمیتونم جلوی خودم و بگیرم. _چرا باید از تلویزیون دید بزنمش، وقتی هر شب تو تختمه؟ یه چشمک هم تحویلش میدم. _خب خدا رو شکر، حس طنز مریضت هنوز نمرده! با یه لبخند، پالتوش و برمیداره و میره بیرون. آسانسور که صدا میده، لم میدم و شروع میکنم به تماشای مرد زندگیم روی صفحه. ِکلر، این خرس مهربون، تو این چند روز مثل یه مادر دور و برم میچرخید. میدونم که نگرانمه. به نظرم، تا حالا جز خودش هیچکس براش انقدر مهم نبوده. صبح مجبور شدم زور بزنم تا از بغلش جدا شم.
که یه وقت پروازش و به وگاس از دست نده. دلم شکست که نمیتونم تو مبارزه ی مهمش کنارش باشم. بهش قول داده بودم که بیدار میمونم تا از همین جا براش هورا بکشم. اون میدونه که قلب من هرجا باشه، برای اونه. از وقتی رفته، فقط تو این دو ساعت ده تا پیام فرستاده و یه بار هم زنگ زده. نه اینکه شکایتی کنم… من عاشق اینم که یکی انقدر دیوونه ی من باشه. حس خوبیه. اینکه کسی تو رو دقیقاً همونطور که هستی، تمام و کمال بخواد و دوست داشته باشه. یه پیام براش میفرستم. “دارم برنامه فایتت و میبینم و لم دادم روی مبل. تو این ویدیوها خیلی هاتی، قهرمان. کلر. “هات بودن اسم وسطمه، عزیزم”. وایسا… اصلاً اسم وسطیش چیه؟ یه پیام دیگه میاد. ِکلر. “ندارم. اگه داشتی فکر میکردی اسم وسط من و نمیدونی اصلاً، بدون که ندارم”.
“خوبه… داشتم استرس میگرفتم که نکنه هیچ چی ازت نمیدونم”! ِکلر “تو تنها کسی هستی که واقعاً من و میشناسه”… “خوبه، پس بذار همینطور بمونه”. ِکلِر. “میبینم که این ویروس هنوز زبون تیزت و ازت نگرفته. دلم واست تنگ شده”. “دلم ضعف رفت واسه بوکسور بدجنس خودم”! ِکلِر خدای سکس. “فکر میکنم “شوهر بوکسور بدجنس” قشنگ تره، نه؟ “اگه قصد خواستگاری داری، بهتره یه چیزی بهتر از یه پیامک پیدا کنی، قهرمان”. راستش و بخوای، بدون حلقه هم تو یه چشم به هم زدن میگفتم آره. ولی خب، دیگه پیامک یه کم زیادی بیکلاسه! ِکلِر. “اوه، خیالت راحت باشه عزیزم… وقتی واقعا ازت خواستگاری کنم، خوب میفهمی. الان داریم راهی باند پرواز میشیم. همیشه و تا ابد دوستت دارم. وقتی رسیدم، زنگ میزنم”. “نذار زیاد منتظر بمونم… منم عاشقتم قهرمان، همه چیزم، همیشه.