آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان نقش نگار از الناز پاکپور دانلود رایگان

رمان نقش نگار از الناز پاکپور با لینک مستقیم

دانلود رمان نقش نگار از الناز پاکپور کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، هیجانی

تعداد صفحات : 1009

رمان نقش نگار

خلاصه رمان : نگار همیشه در سایه‌ها زندگی کرده بود. دختری آرام در خانه‌ای ساکت، کنار مادری خسته و خواهری که هر کدام درگیر رنج‌های خود بودند. زندگی‌اش میان بایدها و نبایدها می‌گذشت، میان سنت‌هایی که بیشتر قفل بودند تا راه. اما یک روز، دلش لرزید برای خودش. برای کسی که در آینه می‌دید اما نمی‌شناخت. همان روز تصمیم گرفت که دیگر منتظر نماند. او می‌خواست خودش را بازیابد، راه خودش را برود و برای اولین‌بار نقش خودش را بازی کند، نه نقشی که خانواده‌اش برایش نوشته بودند. ورود به شرکت فقط شروع یک شغل نبود؛ تولدی دوباره بود. دنیای تازه‌ای که نگار در آن، نه فقط توانمندی‌هایش را کشف می‌کرد، بلکه احساساتی را می‌فهمید که همیشه زیر خاکستر سکوت و اجبار، خاموش مانده بودند. هر روز، کمی بیشتر می‌درخشید، کمی بیشتر قد می‌کشید، کمی بیشتر خودش می‌شد.

قسمتی از داستان رمان نقش نگار

کیفم را روی دوشم جا به جا کردم و به سمت مغازه رفتیم. به در مغازه رسیدیم که با دست به داخل اشاره کرد بفرمایید. من برم چایی بیارم. چشم هایم برقی زد از رنگ های براق و روشن و جذابی که اطرافم بود. دستی روی فرش های کنار دستم کشیدم. _نگار. سرم را بلند کردم خودش بود چه قدر گذشته بود از زمانی که روی قلم دوشش پارک ها را سیر میکردم؟؟ چه قدر گذشته بود از اینقدر دوری به شدت نزدیکمان؟ کیفم را که سنگینی میکرد روی میز چوبی کنار دستم گذاشتم: سلام… به سمتم آمدم و دستش را دور شونه هایم حلقه کرد….چه قدر گذشته بود از آخرین دیدارمون؟؟ چه قدر گذشته بود از همان روزهایی که بزرگ شده بودم. آخرین بار کی قهرمانم شده بود؟؟ _از اینورا؟ به سمت صندلی هدایتم کرد و خودش پشت میز نشست… _نمیدونم این قادر کجا موند؟؟ نزدیک ظهره. ناهار که می خوری؟؟

لبخندی روی لبم اومد : اگه ته چین شرف الاسلامی باشه نه نمیگم. حرفم برای او هم شاید یاد آور خیلی خاطرات بود که با علاقه نگاهم کرد و دستش به سمت تلفن دراز شد. چشم چرخاندم بین فرش ها…بوی کرک و ابریشم و چای پیچییده شده در مغازه را نفس کشیدم. _مامانت و نگین خوبن؟؟ _نگین که میره دانشگاه و میاد..مامان هم… نمیدانم چرا دلم نمیخواست از مامان با او صحبت کنم. سرم را پایین انداختم. اوقاتم دوباره تلخ شده بود. خودم را سرگرم دکمه مانتویم کردم… اوهم سکوت کرده بود… بعد از چند ثانیه انگار که بخواهد بحث راعوض کنه با دست اشاره کرد به تابلوفرش زیبایی که کنار دستش بود نقش لیلی و مجنون.. از بافنده اش حرف زد از رنگهایش ولی همه ذهن من روی تک تک جمله هایی بود که آماده کرده بودم که بزنم. انقدر دور شده بودیم و انقدر شاید حرفی که میخواستم بزنم عجیب بود برایش که با ترس نگاهش کنم.

چایی که قادر آورده بود را رو به رویم گذاشت..چای قند پهلوی همیشگی با طعم جوشیدگیش. به مرد رو به روم نگاه کردم با چشم هایی که عجیب شبیه چشم های نگین بودن قد متوسط و با شانه های پهن مرد قدرتمند کودکی هایم…قهرمان نوجوانی هایم و بعد مردی که از سیزده سالگی همه چیزش رنگ و بوی دیگه ای برایم گرفت… _دیشب عرفان خونه بوده… چاییم را قورت دادم : عرفان و علیرضا و نوید.. هر سه تاشون… انقدری کلامم نیش داشت که یک ابرویش بالا بپرد _من نمیدونم تو چه مشکلی.. _بابا خواهش میکنم …اومدم راجع به خودم باهاتون صحبت کنم. تصمیم درست بود..شک نداشتم. _چیزی شده؟؟ مادرت که چیزی به من نگفته. کمی گره رو سری لیمویی رنگم را شل کردم و نفسی تازه کردم: مامان قرار بود باهاتون صحبت بکنه …من البته به این صحبت خیلی. _نگار حاشیه نرو مثل همیشه رک بود و مستقیم…

_من میخوام برم سر کار… ترجیح دادم جمله ام را صریح و بی حاشیه مطرح کنم…سرم را حتی بالا هم نیاوردم. سرم درد میکرد. از بحث کردن متنفر بودم و هر بار مجبور میشدم بحث کنم و هیچ وقت از حدی نگذرم و همه حرفهای دلم را دفن کنم..یک بار دیگر دستم را روی زنگ گذاشتم…تا آن سر شهر دو باره رفتن را تاب نداشتم.. در که باز شد..پا در حیاط کوچک خانه مادر جون که گذاشتم انگار همه چیز پشت این در سفید رنگ باقی ماند از کنار حوض خالی گذشتم..مدتها بود مادر جون میگفت به خاطر کمبود آب حیف اش می آید حوض را پر کند.شاید نمی دانست در خیلی از محله های شهر استخرهای بزرگ با آب آشامیدنی پر میشود. از در بهار خواب دست به سینه بیرون آمد: به حول و قوه اللهی سر آوردی دیگه؟؟ رو سریم را از سرم برداشتم و موی بافته شده ام را از زیر مانتوم بیرون آوردم : خب در رو باز نمیکنی..

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: نقش نگار
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، هیجانی
  • نویسنده: الناز پاکپور
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1009
  • حجم: 4 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
لینک های دانلود
  • 7 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=11311
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.