رمان پرنیان شب از پرستو س دانلود رایگان

رمان پرنیان شب از پرستو س با لینک مستقیم

دانلود رمان پرنیان شب از پرستو س کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، تخیلی، خون آشامی

تعداد صفحات : 2372

خلاصه رمان : «پرنیان شب»، قصه‌ایه از مرز باریک خیال و واقعیت؛ دنیایی که درست کنار ما نفس می‌کشه، ولی ازش بی‌خبریم. مینو، یه دختر معمولیه… تا وقتی که یه روز، با یه خالکوبی عجیب روی کتفش روبه‌رو می‌شه. خالکوبی‌ای که همه‌چیزو تغییر می‌ده. از گذشته‌ پنهان خانوادش گرفته تا رازهای دنیایی که تا دیروز فکر می‌کرد عادیه. حالا، پا تو جهانی گذاشته که توش عشق، قدرت، و خون، همه‌چیز رو تعیین می‌کنن…

قسمتی از داستان رمان پرنیان شب

فرصتو برای توضیح دادن تلف نکردم سریع دست کیانو از روی سر اون مرد کنار زدم مانی فکر کرد دارم به کیان حمله میکنم و محکم بازومو گرفت اسمم هم زمان از دهن همه خارج شد کیان شوکه و تا حدودی عصبانی برگشت سمت و من مانی سریع بازومو ول کرد در حالی که دوباره طلسم پشت سرش رو چک یکردم گفتم “پشت گردنش یه طلسم بود که داشت بزرگ میشد” کیان اومد سمتم “پشت گردنش؟” “آره … ببین دیگه ثابت شد حالا که دستتو برداشتی” همه اومدن سمت ما حامی عصبی گفت “اوه یه دا ّمی ! ما یه دا ّمی رو جای کیارش گرفتیم ؟” “دا ّمی چیه ؟” در جواب این سوالم دامون پوزخند زد و رو به مانی گفت “همه رو جمع کردی بخاطر این” به من نگاه کرد و ادامه داد “دامی یه آدمه!

اما در واقع یه عروسک خیمه شب بازیه . با جادو کنترل میشه. شوکه به فردی که رو صندلی بسته بودن نگاه کردم. یعنی این آدم واقعی نیست؟ کیان جوابمو داد “هست …اما دیگه اختیا نداره … بخاطر اون خالکوبی عروسک یه نفر دیگه شده” وحشتناک بود. مانی که واقعا حالش گرفته شده بود گفت “چکارش کنیم ؟ خلاصش کن … این طلسم شکسته نمیشه … خلاصش کن بیشتر از این عذاب نکشه” خلاصش کنن ؟ بکشنش ؟ نگاهم بین کیان و مانی چرخید که آریو گفت “نه … من دارم یه ضد طلم امتحان میکنم … بذارین باشه ببینم میتونم طلسمشو بشکنم” کیان: از وقتی از اتاق قرنطینه اومدیم بیرون مینو ساکته همه اومدیم اتاق جلسات تا تیکه های پازل بزرگ این اتفاقات رو تا جای ممکن کنار هم بچینیم

مینو رو میل تکی کنارم نشستو پاهاشو تو دلش گرفت تمام مدت که مانی تعریف میکرد چطوری این مردو گرفتن و چه اتفاقاتی افتاد مینو ساکت نشسته بود حتی به مانی نگاه نمیکرد خیره به یه نقطه نا معلوم تو کف اتاق بود آریو با سر به مینو اشاره کرد و سوالی سر تکون داد با تکون شونه هام گفتم نمیدونم حامی گفت “باید حدس میزدیم برای فروش و معامله طلسم از دامی استفاده میکنن ! خیلی حرکتمون احمقانه بود” “خوبه اینجوری حتما کیارش فکر میکنه با چندتا احمق طرفه و میتونین غافل گیرش کنین” دامون اینو رو به حامی گفت و برگشت سمت من “از نظر من کیارش آذر کسی نیست که بخوای اینجوری بهش نزدیک شیم … اون پر از قدرت و اطلاعاته … مسلما دنبال قدرته بیشتره …

مطمئنم براش فرقی نداره این قدرت بیشترو انسان های عادی به بدن یا خوناشام های سفید و یا حتی خوناشام سیاه” ! “منظورت چیه دامون” “واضحه ! به واسطه هاش پیام میدی یه پیشنهاد عالی براش داری … بیاد برای مذاکره ” “خب ؟” “خب … ما یه منبع بزرگ اطلاعات و طلسم هستیم که اون هنوز نداره ! اونم یه دنیا اطلاعات از افرادی که دنبال این طلسم ها هستن داره که ما نداریم” سیامند دستاشو بحکم به هم کوبیدو با ذوق گفت “عالیه … یه همکاری دو طرفه” آریو هم ادامه حرف سیامند اضافه کرد “مینو هم میتونه روحش رو چک کنه، کیان هم ذهنشو تا مطمئن باشیم دورمون نمیزنه ” با اشاره به اسمش بلاخره مینو سرشو بلند کرد و به من نگاه کرد.