رمان طومار از زهرا ارجمند نیا دانلود رایگان

رمان طومار از زهرا ارجمند نیا با لینک مستقیم

دانلود رمان طومار از زهرا ارجمند نیا کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی

تعداد صفحات : 2467

خلاصه رمان : سپیدار کرمانی، آخرین بچه‌ی حاج نعمت‌الله و عزیزکرده‌ی خونه، دختری بود پر از انرژی، شیطنت و رؤیاهای رنگی‌رنگی. یه دل عاشق کتاب داشت و از وقتی خودش رو شناخته بود، یه آرزو توی سرش رژه می‌رفت: یه کتابفروشی جمع‌وجور، پر از کتابای دوست‌داشتنی، جایی که خودش پشت پیشخونش بشینه و با آدمای کتاب‌دوست گپ بزنه، براشون کتاب معرفی کنه و با لبخند بدرقه‌شون کنه. با کمک خانواده، بالاخره اون مغازه‌ی رؤیایی راه افتاد… اما فقط چند قدم اون‌طرف‌تر، یه مغازه‌ی کیف و کفش‌فروشی بود که صاحبش یه آدم خاص بود. از اون مدلایی که یا ازش خوشت میاد یا اصلاً نمی‌تونی تحملش کنی. ساکت، بداخلاق، گاهی بیش از حد مؤدب و گاهی به طرز عجیبی بی‌حوصله. سپیدار اصلاً فکرش رو هم نمی‌کرد که صاحب اون مغازه بشه یکی از نقطه‌عطف‌های زندگی‌اش…

قسمتی از داستان رمان طومار

همه ی پدر و مادرها مقدس نبودند و حرفشان، صلحشان و اذنشان درست نبود. ــ عذرخواهی می کنم حاج آقا ولی… نگاهم که کرد، آرام و بی لبخند ادامه دادم. ــ هرچیز شرعی و رسمی و قانونی ای، عرف نیست. سکوت کرده بود. حرفم به مذاقش خوش نیامده بود. ناامیدانه بود که باید این را از من می شنید. ــ من خیلی مذهبی نیستم، بلدشم نیستم ولی می دونم خدا توی قرانش گفته اگر یه مرد قصد داره همسر دومی اختیار کنه، شرط و شروطی جلوی پاشه، در صورت مریض بودن زن، معتاد بودن زن، عدم تمکینش، رضایتش …بله، دین اسلم اجازه داده مرد همسر دومی اختیار کنه ولی حاج آقا، رویاخانم کدوم یکی از این موارد و داشت؟ ــ رویا مخالفتی نداشت. ــ ولی رضایتی هم نداشت. اصل باشه …رضایت هم داشت، یه چیزی هست به اسم حق دل …حاج آقا دل شکستگی، توی محضر خدای شما مجازاتش چیه؟

گر گرفته بود از خشم سعی داشتم بی ادبی نکنم و همچنان آرام حرف بزنم. ــ من توی زندگی مشترک شما نبودم .نمی دونم چی بوده و نبوده …ولی یه چیز و مطمئنم، حتی در صورتی که شما با اذن همسر اول، همسر دوم اختیار کردید، باز هم قرآن برای شما شرطی داشته که اونم عدالت بوده. شما همسر عادلی بودید؟ ــ خوب پرت کرده، پسرم نشسته و این بار خواسته از راه یه غریبه بهم سنگ بزنه؟ آزاد روحش از این جا بودنم خبر نداشت، حتی رویاجان. لبخند تلخی زدم و نجوا کردم. ــ این غریبه فردا می شه عروستون. ــ پاشو برو دخترجون. غمگین بودم، نمی دانم ضعف بیماری این بل را سرم آورده بود یا غم این رابطه ی مریض بین مردی که جای پدرم بود و هیچ وقت دوست نداشتم پدرم این آدم باشد. ــ پسرتون فردا به شما نیاز داره. ــ پسرم اگر به من نیاز داره، باید زن و دخترمم بپذیره.

بغضم گرفت از خشم توی کلمش. ــ کاش راضی شید فردا فقط پدر آزاد باشید. مات نگاهم کرد، بین خشمش این جمله انگار آب سردی بود روی تنش. ــ کاش فردا، نه پدر یه دختر دیگه، نه همسر دوتا زن دیگه …فقط و فقط پدر آزاد باشید. دستی که تسبیح دورش بود را بالا کشید، به محاسنش رساند و نگاهش را سر داد باز روی قاب عکس. ــ سر لجبازی با پسرتون، خودتون و از دیدنش توی لباس دامادی محروم نکنید. بعد با همان بغض لبخند زدم و دستمالی زیر بینی ام کشیدم. ــ پسر شما یه آدم معمولی اما فوق العاده ست. اون خیلی سخت تلش کرده در صورتی که می تونست بشینه و فقط به شما تکیه کنه. با تمام وجودش جنگیده تا شغلی که از شما بهش رسیده رو حفظ کنه و نذاره اعتبار اسم شما زیر سوال بره. اون داره سعی می کنه زندگی کردن در عین تعهد و خوب یاد بگیره و شبیه شما یکم زودجوشه و سعی می کنه احساساتی نباشه.

با این همه، مطمئنم دلش می خواد فردا باشید و برای یه بارم شده فقط نقشتون پدر آزاد باشه .نه پدر آتنا و نه همسر رویا و زن دیگه ای !اون وقت شاید فردا بتونید با دیدنش که چقدر بزرگ شده، مرد شده و با تلش زیادی سعی می کنه زندگی رو بسازه، بهش افتخار کنید. از جایم بلند شدم. نگاه می کرد به عکس پسرش ! ــ من امروز جسارت زیادی کردم، قصدم متهم کردن شما نبود اما حس می کردم باید یه چیزهایی رو یادآوری کنم . شاید اگر خودتونم کمی با خودتون خلوت کنید متوجه بشید که قدر یه فردا، به پسرتون و رویاجون بدهکارید. کیفم را بین دستانم فشردم. ــ نذارید بعد این همه سال، فکر کنم عزیزم نسبت به مهر والد به اولادش و چیزهایی که تعریف کرده، اشتباه کرده . بعد من هم به آن قاب عکس زل زدم. ــ اون عکس نشون می ده، شما والد بی مهری نیستید. ــ ولی همسر بی مهری هستم، این و توی حرفات گفتی.