آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان خدای شیطنت از نیاز احمدی دانلود رایگان

رمان خدای شیطنت از نیاز احمدی با لینک مستقیم

دانلود رمان خدای شیطنت از نیاز احمدی کامل رایگان

ژانر رمان :  عاشقانه‌، طنز، همخونه ای

تعداد صفحات : 1000

رمان خدای شیطنت

خلاصه رمان : نازنین که از سخت‌گیری‌های پدرش خسته شده، تصمیم می‌گیرد با اولین خواستگاری که پیش بیاید ازدواج کند تا از این محدودیت‌ها رها شود. او با امین، پسر دوست مادرش، ازدواج می‌کند، اما نقشه دارد بعد از عروسی فرار کند. غافل از اینکه امین هم برای خودش برنامه‌ای مشابه چیده است …

قسمتی از داستان رمان خدای شیطنت

یک جورای حاضر بودم اما نمی تونستم بلند شم راه برم بهتره بگم حتی نمی تونستم تکون بخورم حس میکردم اگه سعی کنم راه برم پهلوی راستم که ماشین از همون سمت بهم خورده بود تیز میکشه باعث میشه نفسم از درد بند بیاد. امین نگاهی به من انداخت به مامان اینا گفت خودش من رو میاره بعد به سمتم اومد با تعجب بهش خیره شدم که یک دستش رو زیر زانوم گذاشت دست دیگه اش هم زیر کتفم با آرامش من رو مثل پر کاه روی دستاش بلند کرد. انقدر محو حرکتش شده بودم که دردم هم یادم رفته بودم با چشمای درشت شده از پایین به سیب گلوش نگاه میکردم. دوتا پرستار که تو اتاق بودن داشتن دور و بر تخت رو جمع میکردم با این حرکت امین جیغ خفه ای کشیدن شروع کردن به چرب زبونی که امین با یک ببخشید

از اتاق بیرون زد پشت سرش مامان، نوا و سپهر هم اومدن. تو بیمارستان هر کس تا چشمش به من که تو بغل امین بودم میافتاد یک چیزی زیر لب میگفت یکی با حسرت، یکی تشویق، یکی فحش و چرت پرت… اما من انگار تو یک دنیایی دیگه بودم. یک دنیا پر از خلسه و سردرگمی!! امین ما رو تا خونه رسوند حتی مجبور شد بازم بغلم کنه من رو از اون همه پله بالا ببره. یک کوچولو خجالت میکشیدم که نکنه وزن من زیاد باشه بچه کمرش درد بگیره… وای من الان به امین گفتم بچه!! بعد اینکه من رو روی یک مبل گذاشت هر چی مامان اصرار کردن بمونن حداقل یک چایی بخورن اما اونا قبول نکردن بعد یک ربع رفتن، حتی موقعه رفتن هم یک خدا حافظی خشک کرد و رفت، یک نگاه هم به صورتم ننداخت و من رو با کلی سوال گذاشت و رفت.

مامان- ببین دختر به بابات نمیگی تصادف کردی هاااا!! اگر بفهمه کله ات رو میکنه میندازه تو چاه مستراب سعی کن تو این یک هفته جلو چشمش آفتابی نشی تا بلکه حالت خوب بشه. میدونی که دنبال بهونه است از همون موقعه که با امین ارسلان اونجوری کردی فقط دنبال اینکه که یک اتو ازت بگیره تا بیوفته به جونت… ترو قران من رو بی غصه بزار دختر!! با بغض سر به زیر انداختم سعی میکردم از ریزش اشک هام جلوگیری کنم. اما سخت بود خیلی سخت. یک جوری میگه جلو چشمش آفتابی نشی که انگار من گناه کردم، انگارم خودم دلم خواست ماشین بهم بزنه… کاش یک روز بمیره بلکه از دست راحت شن. انقدر که این بغض ها تو گلوم تلنبار شده که فکر میکنم یک زور گلوم جر میخوره.

این بغض های زندانی شده آزاد میشن و من برای همیشه راحت میشم. بخاطر همین بغض هاست که من مشکل لوزه پیدا کردم از همون بچگی یاد گرفته بودم تا هر چه که در توانمه گریه هام رو خفه کنم و بغض هام رو خاموش، این بغض ها دقیقا مثل یک آتش فشان شده بودن این رو میدونستم که بلاخره یک رو منفجر میشن. یک دفعه نمیدونم چی شد زیر خنده زدم که نگاه ترسیده نوا رو دیدم… هه دیگه خسته شده بودم از گریه و بغض، اونا میخوان من رو نابود کنن ولی من این اجازه رو به کسی نمیدم تا جایی که بتونم مواظب خودم میمونم. سعی کردم تکونی بخورم بلکه بتونم برم اتاق لباس هام رو عوض کنم اما تا یکم خواستم از مبل خودم رو بکشم بالا که باز پهلوم تیر کشید روی مبل ولو شدم از درد چنان لبم رو به دوندون گرفتم که …

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: خدای شیطنت
  • ژانر: عاشقانه‌، طنز، همخونه ای
  • نویسنده: نیاز احمدی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1000
  • حجم: 12 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 174 بازدید
  • 55,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=10587
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.