دانلود رمان بر دل نشسته از م.ابهام کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 960
خلاصه رمان : نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده …
قسمتی از داستان رمان بر دل نشسته
یا خدا صداشووو چه صدای زیبایی! احساس کردم که دارم فیلمی از آلن دلون میبینم با اون صدای دوبلور محشر و استثنایی، اون صدای افسانه ای گوشنواز. – الو؟ خانم؟ من بیکار نیستم بفرمایید حرفتونو بزنید. ولی دریغ از حتی یک نوا از تارهای صوتی من. حتی توان تجزیه و تحلیل لحن سردش رو هم نداشتم، نمی فهمیدم که چی میگه، کل وجودم فقط گوش شده بود و تن صدای جذابش رو مثل جارو برقی میکشیدم به جونم. همیشه در مورد آدما به صدا و بو حساس بودم و روم تاثیر زیادی داشتن. اگه از صدای کسی خوشم میومد حتی اگه قیافه زشتی هم داشت بازم به نظرم جذاب میومد. این جناب راستین هر کلمه ای که میگفت میرفت توی اعماق روحم چقدر لالمونی گرفتم
نمیدونم ولی خیلی ضایع بود، خودمو جمع و جور کردم و با تته پته گفتم – ببخشید حواسم پرت شد به منشیم – خوب؟ – غرض از مزاحمت در مورد تابلوی رستاخیز میخواستم باهاتون صحبت کنم نفسی کشید و گفت – آهااان پس اون خانم سمج شمایید. با گیجی گفتم – هان؟ این صدای جذاب لعنتی مگه میزاشت ببینم چی میگه که بخوام حالت تدافعی بگیرم مقابلش. دلم میخواست بگم ای جااانم بیشتر حرف بزن. صدای پوزخندی شنیدم انگار و گفت – “هان” چیه خانم؟ حالتون خوبه؟ حرفی ندارین قطع کنم با تشخیص صدای پوزخندش انگار به خودم اومدم و ژن غرور و تکبر خاندان یگانه در وجودم تکون خورد و گفتم – این چه طرز صحبت کردنه آقا، فکر میکنین کی هستین که اینطوری برخورد میکنین با یه خانم؟
بیحوصله گفت – سه ثانیه فرصت میدم بهتون حرفتونو بزنید بعدش قطع میکنم ای بابا این دیگه کیه به سنگ پای قزوین گفته تو ابریشم خالصی. با حرص گفتم – حیف که مجبورم، وگرنه سه ثانیه رو میکردم. خواستم بگم میکردم تو حلقت..! ولی تربیت خانوادگیم اجازه نداد متعجب گفت – چییی؟ لحنمو مثل گربه نره پینوکیو کردم و گفتم – هیچی گفتم سه ثانیه کافیه – خانم من اون تابلو رو نمیفروشم، شما هم دیگه وقت منو نگیرید – هه اون تابلو ارث آباءاجدادیمه جناب، مال منه، مااال من، کاپیش؟! با کاپیشی که گفتم زرت تلفنو قطع کرد. گوشی تو دستم موند و احساس کردم قهوه ای شدم! من حال اینو میگیرم، بدجور زد تو برجکم، اصلا نفهمیدم از کجا خوردم.