آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان الماس تلخ از غریبه آشنا دانلود رایگان

رمان الماس تلخ از غریبه آشنا با لینک مستقیم

دانلود رمان الماس تلخ از غریبه آشنا کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 191

رمان الماس تلخ

خلاصه رمان : الماس تلخ فقط یه داستان عاشقانه نیست… راستش نمی‌دونم چطور باید بگم، ولی این روزا عشق رو اشتباه فهمیدیم. هر چیزی که یه ذره هیجان داشته باشه، بهش می‌گیم عشق. هر میل لحظه‌ای، هر هوس گذرا… اما الماس تلخ دنبال اون عشقیه که واقعی باشه، بی‌نقاب، بی‌دروغ… همون عشق خالصی که توی دل آدم می‌مونه، نه فقط روی لب‌ها.

قسمتی از داستان رمان الماس تلخ

حدیث : باشه عزیزم می بینمت ..خدا حافظ .. با کلی ذوق و شوق پله ها رو طی کردم و بعد از برداشتن وسایلام از بیمارستان بیرون اومدم…آخ اصلاً یادم رفت به بچه ها بگم…اصلاً ولش کن بهتره نگم معلوم نیست بعدش چه بلایی سرم بیارن …امروز حوصله مترو سوار شدن نداشتم واسه همین تصمیم گرفتم تا یه مسیري رو قدم بزنم .. هنوز چند قدمی بیشتر نرفته بودم که گوشیم زنگ خورد ، با دیدن اسم داداشی روي صفحه گوشی با ذوق جواب دادم .. ـ سلام داداشی.. آرسام : چیه خیلی خوش حالی ؟؟ ـ معلومه … آرسام : خیلی بیشتر از اون چه که فکر میکنی.. ـ خوب ..امروز منتقل شدم .. آرسام : حتماً به بخش اطفال .. ـ از کجا فهمیدي ؟ آرسام : دیگه اگه آرزوهاتو ندونم بهم نگی داداش بهتره .. ـ خوب تو چه خبر ؟؟ آرسام : در گیر راه اندازي شرکتم.. ـ همه چی خوب پیش میره ؟؟

آرسام : آره تا الان که خوب پیش رفته … ـ خدا رو شکر ..خوب حالا بگو چی می خواستی بگی ؟؟ آرسام : چیزي نمی خواستم بگم .. ـ آها یعنی می خواي باور کنم مهندس آرسام رادمنش واسه یه احوال پرسی ساده باهام تماس گرفته ؟؟ آرسام : خوب مثل اینکه نمیشه نگم …الهه اون شب چرا اون جوري باهام حرف زدي ؟؟ با بهت گفتم : چی میگی داداش میدونی چند وقت گذشته …چه طور هنوز یادته ؟؟ آرسام : خودت بهتر میدونی ..وقتی چیزي برام مجهوله دیوونه میشم ، بگو چرا اون شب باهام مثل غریبه ها حرف زدي ؟؟ روي یکی از نیمکتاي کنار خیابون نشستم و آروم گفتم : اون شب کاوه تو رستوران بود ، میدونی خیلی عوضی تر از اون چیزیه که فکر میکنی..اومده بود یه مشت چرت و پرت می گفت و…نمی خواستم با راحت حرف زدن با تو جواب مثبت به ذهن مسمومش بدم … آرسام : اگه گفته بودي …

ـ میدونم اون وقت پدرشو در میاوردي….واسه همین بهت نگفتم داداشی .. آرسام : یعنی چی ؟؟ اگه تیکه تیکه شم می کردم حقش بود …مرتیکه ي .. ـ نگو آرسام ، اون زندگی ..اون مرد براي من تموم شده است ، نمی خواستم با درگیر شدنتون و مسائل بعدش دوباره پاي اون مرد به زندگیم باز بشه.. آرسام : ولی .. ـ ول کن این ولی و اما رو ..تا کی شیراز می مونی ؟؟ آرسام : قرار بود بیشتر از این حرفا بمونم اما با یه فال … ـ پس بالاخره تصمیم گرفتی تغییر کنی ؟؟ آرسام : آره ، باید تغییر کنم ..به قول خودت دیگه می خوام از همین لحظه لذت ببرم .. ـ می بینم که شیراز بد جور بهت ساخته داداش … آرسام : آره ، اینجا نظرم درباره خیلی چیزا عوض شده .. ـ خیلی خوبه ، شاید این سفر یه نقطه شروع دیگه باشه . آرسام : امیدوارم …. مزاحمت نمیشم ، مراقب خودت باش فعلاً خدا حافظ . ـ تو همین طور ..خدا به همراهت .

تماس و قطع کردم و به راه افتادم ، چه قدر ذهنم مشغول بود …بیشترشم به خاطر داداشم ..کسی که قدر دنیا دوسش دارم و براش احترام قائلم ، کاش اجازه می دادن تمام حقیقت و بهش بگم مطمئنم اینطوري بهتر میتونه تصمیم بگیره . حقش نیست بعد این همه سال بازم یه چیزایی رو ندونه .. اینقدر ذهنم درگیر بود که نفهمیدم کی به خونه رسیدم ، کلید و از کیفم بیرون اوردم و در خونه رو باز کردم . با دیدن خانوم بزرگ که باغچه رو آب میداد با لبخند به طرفش رفتم . ـ سلام خانوم بزرگ . خانوم بزرگ : سلام به روي ماهت مادر ، خسته نباشی . ـ ممنونم ، شما چرا با این حالت ؟؟ بدین خودم این گلاي خوشکلو براتون آب میدم . خانوم بزرگ : نه عزیزم ، کار خودمِ….همچین که این گلا نفس می کشن انگار نفس منم بالا میاد . ـ قربون اون نفست خانوم بزرگ . خانوم بزرگ با شیطنت گفت : خیلی خوب بگذریم از این حرفا.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: الماس تلخ
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: غریبه آشنا
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 191
  • حجم: 1 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 17 بازدید
  • 55,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=11560
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.