دانلود رمان آخرین داستان عشق اثر پگاه رستمی فرد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش شده با لینک مستقیم
قصه درباره پسریه که بعد از ۹ سال تحصیل در خارج به کشور بر میگرده و با دختری آشنا میشه که شباهت بسیار زیادی به مادرش داره ، شباهتی که اتفاقی نیست و همین باعث ورود به انتقام برنامه ریزی میشه که زندگی اش رو تحت تاثیر قرار میده و …
خلاصه رمان آخرین داستان عشق
شایان چمدان متین را برداشت و راه افتاد. متین هم کنارش آرام آرام قدم بر میداشت… تقریبا هم قد و هم هیکل بودند دو جوان خاص و خوش تیپ. هر کس نمی دانست فکر می کرد با هم برادرند… البته از برادر هم به هم نزدیک تر بودند… برای شایان نه، ولی برای متین که اخلاقش با هر کسی جور در نمی آمد و همیشه دوری از آدم هایی که با او زمین تا آسمان تفاوت داشتند را ترجیح میداد،
شایان تنها کسی بود که می توانست به او این اجازه را بدهد که تنهایی اش را به هم بزند. با اینکه شایان بر خلاف او آدم شوخ طبع و پر انرژی بود… خود متین هم نمی دانست چه چیزی در وجود این پسر یافته که از هر آدمی برایش عزیز تر است و حتی بعد از 9 سال برگشتنش به ایران را فقط به شایان اطلاع داده بود. شایان چمدان را در پورشه ی مشکی رنگش گذاشت و گفت:
بپر بالا… بعد دستش را روی در ماشین گذاشت و با یک حرکت از روی در به داخل ماشین پرید… متین در حالی که در ماشین را باز می کرد گفت: -حاصل دسترنج خودته یا جیب آقای علوی؟ بعد سوار شد و در را بست… شایان عینک دودی اش را روی چشم هایش زد و راه افتاد -دلت خوشه برادر من. من مثل خودت زدم به راه مطربی و این مسخره…
متین با قطع کردن حرف شایان گفت: -ااا… درست صحبت کن شایان تو که هنرمند باشی مثل بی فرهنگا صحبت کنی دیگه از دیگران چه توقعی داری؟ شایان دست راستش را از فرمان ماشین جدا کرد، آنرا روی شیشه ی عینکش گذاشت و گفت: -ای به روی این چشم بی صاحابه صاحاب مرده… میگفتم افتادم توی راه هنرمند مطربی
شایان؟؟؟ اینبار شایان به خنده افتاد و گفت: شرمنده سیبیلت… بابا ما راه هنر پیشه کردیم… توی این کارم بهتر از خودم می دونی پول نیست که نیست… البته واسه شما گنده ها هستا… واسه ما نیمچه هنرمندا نه… متین به جلو خیره شد… آرنجش را روی در گذاشت… انگشتش را زیر لبش کشید و گفت: چقدر ایران عوض شده… راستی شرمنده ی کدوم سیبیلم؟
شایان خندید و گفت: -همین ته ریش و سیبیل خوشگلتو گفتم… خب تعریف کن ببینم… از خاله فرنگا چه خبر؟؟؟ چندتا همسر اختیار کردی؟؟؟ از احوالات توله های کوچولوت بگو… سلول های بینی عملیت در چه حالن؟؟؟!!! خاله فرنگ و همسر کجا بود همین الانشم از زیر فشار کار و درس به سختی بیرون
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.