دانلود رمان آبی به رنگ احساس من (جلد دوم رمان عشق و احساس من) اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بعد از ماجراها و درگیری های فراوان، بهار با کمک سرگرد آریا به آرامش نصبی میرسد که آریا، برای ماموریت میرود، او که در منزل تنهاست، از صدای رعد و تاریکی بخاطر قطع برق ترسیده و برای درخواست کمک به کوچه میرود که ناگهان دستی جلوی دهانش را گرفته و او را میرباید، که آن شخص کسی نیست جز …
خلاصه رمان آبی به رنگ احساس من
تمام مدت که حرف میزد. از جمله اول تا کلمه اخرش مات و مبهوت درست مثل یه مجسمه وسط اتاق خشک شده بودم… شوک بدی بهم وارد شده بود… وقتی گفت باید توی مهمونی برای مهمونام برقصی به راحتی صدای شکسته شدن قلبم رو شنیدم… وقتی گفت اخر شب باید باهام باشی و با ناز و عشوه هات محوم کنی به راحتی دیدم که غرورم ترک برداشت. وقتی گفت باید توی دیسکو برای مشتری هام برقصی دیدم که همهی وجودم خاکستر شد. من.. بهار سالاری .. به کجا رسیدم؟.. چرا اینجام؟!.. این منجلاب چی
بود که توش گرفتار شدم؟!.. افتادم تو یه باتلاق که عمقش نامشخصه هر چی بیشتر ست و پا میزنم… بیشتر فرو میرم. کسی نیست که دستمو بگیره. بهار.. تموم شد.. هنوز داشت حرف میزد. احساس میکردم سرم داره گیج میره. سرمو گرفتم بالا دستمو گذاشتم رو پیشونیم. نگاه ماتم زدم به لوستر بزرگی بود که از سقف آویزون شده بود.. لوستر طلایی با اون همه درخشندگیش دور سرم میچرخید خدایا دارم میمیرم … یه دفعه جلوی چشمام سیاه شد.. بعد هم دیگه چیزی نفهمیدم.. آروم لای چشمامو باز کردم سرم درد
میکرد دستمو زدم به پیشونیم و توی جام نیم خیز شدم به اطرافم نگاه کردم تو اتاقم بودم سرم داشت میترکید تو جام نشستم کلمه به کلمه حرفای شاهد رو به یاد آوردم. دستمو از روی پیشونیم برداشتم.. مشتش کردم.. لب هامو با حرص روی هم فشردم… تموم قصدم از کارام جلوی شاهد این بود که منو نده به عربا ولی خودش از صدتای این شیخ های عرب بدتر بود. مرتیکه اشغال از من میخواست جلوی مهموناش ناز و غمزه بیام.. هه.. یه شب رویایی! ولی بهار اگر نخوای این کارهایی که ازت خواسته رو بکنی پس …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.