آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان آبروی ماه

دانلود رمان آبروی ماه اثر نیلوفر قنبری (سها) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل بدون سانسور با لینک مستقیم رایگان

از وقتی رفته‌ای و دیگر ندارمت فیروزه‌ای‌ِ رویاهایم، بی تو دیگر جلوه ندارند، سال‌هاست صبح به صبح چشم که باز می‌کنم، به جای چند تکه ابر در لاجوردیِ آسمان سرب می‌بینم و نفس‌های سم گرفته، گنجشک‌ها روی سیم اعصابم کسل نشسته‌اند و به جای جیک جیک، نق می‌زنند …

خلاصه رمان آبروی ماه

تا به شرکت برسد توی ترافیک اعصاب خردکن شرشر عرق ریخت. پا توی لابی که گذاشت خنکای مطبوع روی پوست عرق کرده‌ی صورتش حس خوشی به او داد. پا گذاشتن در این شرکت بزرگ و معروف ساختمانی، هر بار به او حس غرور می‌داد. شرکتی چهارده طبقه با تعداد مهندسین زیاد و کارکشته. کنجکاو بود بداند مدیرعامل جدید کیست که قرار است به جای دکتر دولت‌خواه این شرکت غول پیکر را مدیریت کند. نزدیک آسانسور چند کارگر گلفروشی دید که تاج گل‌های بزرگ سفید از گل‌های گرانقیمت را حمل می‌کردند

با خوش شانسی توانست وارد یکی از چهار آسانسور بشود. پای بدون جورابش چسبیده بود به کفی کفشش و آزارش می‌داد. طبقه‌ی دهم پیاده شد و هوای خنک و مطبوع دفتر خودشان را که یک راست از کابین آسانسور به دفتر باز میشد، بلعید. در دل به مخترع کولر گازی احسنتی غلیظ گفت و با نظری؛ منشی محجبه‌‌ی دفتر خوش و بش کرد. نظری دنبالش به اتاقش آمد. -‌ چطوری آی‌پری؟

آی پری کیفش را روی میز پرت کرد و به سرعت کفش‌هایش را با دمپایی‌های طبی زیر میز عوض کرد. – خسته‌ شدم فاطمه. دیوونه‌م کردن بابا. – چرا؟ کی رفته رو اعصابت باز؟ جوراب گوله شده را از توی کیفش درآورد و سمت سطل زباله‌ی گوشه‌ی اتاق شوت کرد. – همین پسره فرهادی. آخرش سر همه‌مونو به باد میده

صالحیِ آب زیرکاه گذاشتتش سر ساختمون. هنوز کارآموزیم نکرده. – بعید می‌دونم اصلا مهندسی عمران بخونه. الکی میگه. -شک نکن. – آخ دلم خونِ فاطمه. همه چی مسخره بازی شده. طرف با سیکل رئیس بانک شده، بعد اونی که فوق لیسانس حسابداریه داره باقالی فروشی می‌کنه سر چهار راه. پزشک مملکت شده بساز بفروش، مهندس عمران مسافر کشی می‌کنه. – دلت خوشه‌ها. اگه هر کس سر جای خودش نشسته بود با یه زلزله‌ی ۳ ریشتری ساختمون نمی‌اومد پایین و اون بانک به هر بی پدر و دزدی، وام‌ کلون نمی‌داد که بعدا بدوئن دنبال پس گرفتنش

آی‌پری پشت میزش نشست‌. – این مدیرعامل جدید بیاد میرم پیشش شکایت. جلسه‌ی معارفه چه ساعتیه؟ – ساعت سه. – کیه؟ تو می‌دونی؟ – نه والا.‌ فقط شایعه شده که قراره شرکتو زیر و رو کنه. لابد یه پیرمرد سخت‌گیره عین خود دکتر دولت‌خواه دیگه. از همون رفیقای قدیمیش. – اینی که میگن دکتر دولت‌‌خواه سرطان داره راسته؟ – آره. می‌بینی که سه ماهه پنج روزم نیومده سرکار. تلفن زنگ خورد و فاطمه دوید بیرون …

مرجع این مطلب رسانه فرهنگی رمانبوک به نشانی: رمان آبروی ماه

  • 111 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=5009
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.