آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان آئورا کارلوس فوئنتس

رمان آئورا
رمان آئورا

دانلود رمان آئورا اثر کارلوس فوئنتس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

این رمان در مورد پسری است که یک آگهی در روزنامه توجه او ار جلب می کنید آگهی در مورد یک پیرزن بود که میخواست خاطرات همسر خودش را به صورت کتاب منتشر کند. آگهی را در روزنامه می خوانی. چنین فرصتی هر روز پیش نمی آید. می خوانی و بازم خوانی. گویی خطاب به هیچکس نیست مگرتو. حتی متوجه نیستی که خاکستر سیگارت در فنجان چایی که در این کاقه ارزان کثیف سفارش داده ای می ریزی بار دیگر ……

خلاصه رمان آئورا

بار دیگر می‌خوانی‌اش، «آگهی استخدام: تاریخ‌دان جوان، جدی، با انضباط. تسلط کامل بر زبان فرانسه محاوره‌ای.» جوان، تسلط بر زبان فرانسه، کسی‌که مدتی در فرانسه زندگی کرده باشد، مقدم است … «چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و خواب.» تنها جای نام تو خالی است. این آگهی می‌بایست دو کلمه دیگر هم می‌داشت، دو کلمه با حروف سیاه بزرگ: فلیپه مونترو. مورد نیاز است، فلیپه مونترو، بورسیه سابق در سوربون، تاریخدانی انباشته از اطلاعات بی‌ثمر، خوکرده به کندوکاو در لابلای اسناد زرد شده، آموزگار نیمه وقت مدارس خصوصی، نهصد پسو در ماه. اما اگر چنین آگهی می‌دیدی بدگمان می‌شدی و آن‌را شوخی می‌گرفتی. «نشانی، دونسلس 815». شماره تلفنی در کار نیست، شخصا مراجعه کنید…

انعامی روی میز می‌گذار، کیفت را برمی‌داری، برمی‌خیزی. در این فکری که شاید تاریخدان جوان دیگری، درست با موقعیت تو، همین آکهی را دیده، بر تو پیشی جسته و هم‌اکنون این شغل را به‌دست آورده است. به سمت چهارراه می‌روی و می‌کوشی این فکر را فراموش کنی. ایستاده به انتظار اتوبوس، تاریخ‌هایی را مرور می‌کنی که باید حاضر و آماده بر نوک زبانت باشد تا شاگردان خواب‌آلود احترامت را نگه دارند. اتوبوس نزدیک می‌شود و تو به نوک کفش‌های سیاهت خیره شده‌ای. باید آماده باشی.

دست در جیب کنی، میان سکه‌ها می‌گردی و سرانجام سی سنتاوو بیرون می‎‌آری. باید آماده باشی. به دستگیره چنگ میزنی-اتوبوس از سرعتش می‌کاهد اما نمی‌ایستد- و بالا می‌جهی. با فشار راهی باز می‌کنی، سی سنتاوو را به راننده می‌دهی، خود را میان مسافرانی که وسط اتوبوس ایستاده‌اند جا می‌کنی، دستگیره بالای سرت را می‌گیری، کیفت را تنگ‌تر زیر بازوی چپت می‌فشاری و بی‌اختیار دست چپت را بر جیب پشت که دسته اسکناس‌هایت در آن است می‌گذاری

مرجع این مطلب رسانه فرهنگی رمانبوک به نشانی: رمان آئورا کارلوس فوئنتس

  • 67 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=4971
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.