آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان پرهون از زهرا ارجمندنیا دانلود رایگان

رمان پرهون از زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم

دانلود رمان پرهون از زهرا ارجمندنیا کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 2374

رمان پرهون

خلاصه رمان : پسر نابغه‌ی فامیل و مهندس رباتیک دانشگاه امیرکبیر بود.
نور چشمی بزرگ‌ترها
عاقل، جذاب، دوست‌داشتنی و متین.
همه‌ی فامیل روی سرش قسم می‌خوردن و دخترها برای به دست آوردن توجهش، هرکاری می‌کردن.
اون اما توی یک روز زمستونی سرد، وسط حیاط خونه‌ی پدربزرگم، درحالی که دوتا بچه اردک کوچولو توی بغلم بود، به چشمام زل زد و گفت از موهای فرفریم خوشش میاد.
عاشقم شده بود. عاشق منی که سر به هوا ترین نوه ی فامیل بودم. کسی که همه به خاطر شیطنت‌هاش ازش دوری می‌کردن.
تصمیمش عین بمب توی فامیل سروصدا به پا کرد…

قسمتی از داستان رمان پرهون

سر و صدا و همهمه سالن را پر کرده بود. ایستاده بودم پشت میله‌های جدا‌کننده و کف دستانم را چسبانده بودم به همدیگر. بغل‌ دستی‌ هایم با هیجان از چیزهایی که در میدان دیدشان بود صحبت می‌کردند و من بین این آشفتگی اصوات، پوست لب‌هایم را می‌کندم و نگاهم را از روی صورت جدی‌ شده‌ اش بر نمی‌داشتم. صدای قلبم را می‌شنیدم، حتی واضح‌تر از تمام صداهایی که دیگر داشتند گوش‌هایم را دیوانه می‌کردند. نوک انگشتانم یخ کرده بودند و با هر نفس پر‌‌اضطرابی که می‌کشیدم، موی فر سرکش افتاده روی صورتم عقب می‌رفت و باز لحظاتی بعد برمی‌گشت سر جایش.

حس می‌کردم یک نفر معده‌ام را بین مشتش گرفته و مرتب فشارش می‌دهد. مطمئن بودم اگر دهان باز کنم، هرچیزی که خورده بودم را بالا می‌آوردم. ــ داورا دارن می‌ آن این سمت. دختری که دست راست من ایستاده بود و با موبایلش مشغول فیلم‌ برداری بود، این را با صدایی بلندتر از معمول گفت؛ آن‌قدر بلند که حواس او را هم پرت کند و سرش را بچرخاند سمت ما و در نهایت، مسیر آمدن داوران. می‌توانستم قطره‌ی عرق نشسته روی پیشانی‌اش را ببینم وقتی که ربات را از روی میز برداشت، برد سمت حسام و هر دو سر در گوش همدیگر‌‌ مشغول حرف زدن شدند.

کلافه بودم، هم از جانب صداها و هم از جانب بوهای مختلف و فضایی که انگار داشت خفه‌ام می‌کرد. با فشار جمعیت کمی عقب آمدم و از میله‌های جداکننده فاصله گرفتم. مقنعه‌ی در آستانه‌ی سقوطم را برگرداندم سر جایش و آب‌معدنی‌ای که توی کیفم بود را بیرون آوردم. دلش را نداشتم وقتی داورها قرار بود نتیجه‌ی کارشان را بسنجند، بمانم و ببینم و در نهایت بالا نیاورم از این میزان تنش و اضطراب. خودم را رساندم به دیواری که می‌شد به آن تکیه داد و بین رفت‌و‌آمد دانشجویان و مهمانان این تورنومنت، سر بطری را به لب‌هایم چسباندم و آب گرم‌شده‌اش را یک‌نفس سر کشیدم.

ــ امروز، اینجا، دانشگاه امیرکبیر، میزبان یکی از تورنومنت‌های مهم در عرصه‌ی هوش مصنوعی و رباتیک هستیم… صدای مردی در نزدیکی‌ام که داشت گزارش این موقعیت را با صدایی بلند می‌داد، حواسم را پرت کرد. می‌شناختمش، خبرنگاری با چهره‌ی آشنایی در صداوسیما بود و دوربین مقابلش نشان می‌داد برای گزارش از عملکرد تیم‌های دانشجویی این دوره در اینجا هستند. عرق نشسته بر نزدیکی فرق سرم را با دست پاک کردم و با پرتاب کردن بطری خالی توی کیفم، دوباره سعی کردم خودم را جلو بکشم. گروهی از دانش‌آموزانی که از مدارس مختلف آمده بودند برای دیدن این رویداد، صف اول را رها نمی‌کردند و اجازه‌ی جلو رفتن را از آدمی سلب می‌کردند. با این حال، خودم را به‌زور هم که شده، به نزدیک‌ترین نقطه‌ای که می‌شد رساندم و با دیدن لبخند رضایت‌بخشش وقتی داورها مشغول صحبت بودند، پلک‌هایم آرام به هم چسبیدند.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: پرهون
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: زهرا ارجمندنیا
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 2374
  • حجم: 6.36 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
لینک های دانلود
  • 243 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=5295
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.