دانلود رمان آچمز اثر عادله حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
امیر بعد از ۲۳ از مرگ پدرش به علت سقوط ماشین در دره به ایران میآید تا از حمید باعث و بانی آن حادثه انتقام بگیرد، به (دلارام) که قرار است از پدرش انتقام بگیرد نزدیک میشود، زمانی که پدر دلارام متوجه میشود امیر پسر دوست قدیمی اوست …
خلاصه رمان آچمز
نگاهش را دور تا دور آن میچرخاند وسعت کارخانه بیشتر از تصورات و شنیده هایش است و این یعنی تمام سالها اوضاع بر وفق مراد حمید مجد بوده است. تمام حال خوشش از به صید افتادن طعمه مثل یک انجماد سریع تغییر حالت میدهد. فک منقبض شده اش و دست مشت شده در کنار بدنش اصلا خوشایند نیست. پرش پلکش به مجموعه حال و روز خرابش اضافه میشود. حس میکند خون درون رگ هایش قل می زند و جاری میشود. کاش همه چیز به همین کارخانه ختم شده بود. کاش تنها ضرر زندگیش مالی بود. کاش… نفس
عمیقی میگیرد. آنقدر عمیق تا اکسیژنی که سخاوتمندانه به سلول سلول بدنش می رسد. تا به خاطر بیاورد برای اینجا بودنش چه غرامت هایی را پرداخته و قرار نیست با این خشم بی موقع تمام آن ها را به باد فنا بدهد. با راهنمایی مسئول حراست به سمت بخش بسته بندی هدایت میشود. -از این طرف لطفا، جناب مهندس داخل بخش منتظر شما هستند. بدون اینکه نگاهش را به اطراف بچرخاند با مرد همراهی میکند. وارد بخش بسته بندی که میشود سنگین شدن هوا را میفهمد. مطمئنا این فشار هوا نتیجهی فعالیت
های این بخش نبود. ما حاصل برخورد با مردی بود که برای دیدنش خروارها صبر هزینه کرده بود. مرد که با قدم هایی سنگین و بی هیچ عجله ای به سمتش میآمد خودش بود. خود او تمام تنش گر میگیرد. حسی شبیه ریختن مواد مذاب از کف سرش تا انگشتان پایش جان میگیرد. صدای مرد همراهش را میشنود جناب مهندس مجد معرف حضورتون هستن؟ از قلبش میگذرد: این مرد احتیاجی به معرفی ندارد. این مرد زیادی آشناست. این مرد یک نامرد است. او سال هاست که معرف حضورم است. حمید مجد، زالوی خونخوار زندگیم! …
مرجع این مطلب رسانه فرهنگی رمانبوک به نشانی: رمان آچمز
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.