دکتر شهراد ماجد، جراح نامآوری که شهرتی جهانی در عرصه پزشکی دارد، با مهارتی کمنظیر و سابقهای درخشان از عملهای موفقیتآمیز، به نمادی از زیبایی و جوانی بدل شده است. نام او در میان ثروتمندان و مشهورانی که به دنبال کمال ظاهریاند، بر سر زبانهاست. هر معاینه ساده یا مشاورهای نزد او، هزینهای گزاف در پی دارد و او را به یکی از پرمشغلهترین پزشکان تبدیل کرده است.
خلاصه رمان آبشار طلایی
دنیز با چشمانی خسته و کمر خمیده، خود را به زور به اتاق استراحت رساند. انگار تمام وزن دنیا بر دوش او بود. سه روز از شروع کارش به عنوان دستیار دکتر شهراد ماجد میگذشت و او در این مدت، جهنمی را تجربه کرده بود. تلفنها بیوقفه زنگ میخوردند، بیماران بیصبرانه منتظر بودند و پیامهایشان او را دیوانه میکرد. کلینیک شلوغتر از یک نانوایی رایگان بود، با این تفاوت که مشتریان میلیونها تومان هزینه میکردند. حالا میفهمید دلیل حقوق بالای این شغل چیست. اما چیزی که بیشتر از همه او را آزار میداد، رفتار دکتر ماجد بود. کوچکترین اشتباهی به توبیخهای شدید او منجر میشد و دنیز احساس میکرد که در جهنم زندگی میکند.
در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، بیتا همکارش به او نزدیک شد. دنیز با صدایی لرزان از خستگی و ناراحتیاش گفت. بیتا با نگرانی به او نگاه کرد و سعی کرد او را آرام کند. دنیز از حجم کار زیاد و رفتار بد دکتر ماجد گله کرد. بیتا با همدلی گفت که از همان ابتدا به او گفته بود که این کار بسیار سخت است. دنیز با بغض گفت که به خاطر حقوق بالا و فرصتی که به دست آورده، نمیخواهد این کار را رها کند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.