دانلود رمان فتح شکست از sahar parichehr کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، معمایی
تعداد صفحات : ۷۴۷
خلاصه رمان : هیجده سال از ورشکستگی کارخونه ایرج میگذره و حالا به کمک دو تا دامادش کارخونه سر و سامونی گرفته… داستان درباره زندگی خصوصی و شخصیت بچه های ایرج و مشکلاتی هست که دشمن ایرج برای کارخونه ایجاد میکنه… -ماهرخ (دختر بزرگ خونواده) ۵ ساله که با شوهرش سیاوش رابطه ای نداره و در استانه طلاقه. -بهرخ (دختر کوچیکتر) به تازگی با سیاوش ازدواج کرده و مشکلات خودشونو دارن. -فرخ (پسر بزرگ خونواده) که خودشو مسئول خونواده میدونه قرار بود با دختری ازدواج کنه ولی… _شاهرخ (ته تغاری خونواده) پسری سر به هوا و شیطونه که به دلایلی اصرار به ازدواج با دختر عموش داره …
قسمتی از داستان رمان فتح شکست
شاهرخ در را برای ژیلا باز کرد و خودش از سمت دیگر سوار شد. -خب کجا بریم؟ -قرار نیست جایی بریم کارتو بگو باید برم جایی. شاهرخ ماشین را راه انداخت: کجا کار داری؟ ژیلا فکر کرد تا عمر دارد از بلیزر متنفر خواهد بود. لب هایش را به هم فشرد: شاهرخ خواهش میکنم کارتو بگو منو پیاده کن. -خیلی خب، که میخوای
به اون یابو علفی بله بگی. با گیجی همراه با عصبانیت بابت حرف زشتی که شاهرخ به مازیار نسبتش داده بود جواب داد: اشکالش چیه؟ -نه مثل اینکه متوجه نشدی ژیلا مازیار به درد تو نمیخوره. -بخوره یا نخوره به تو ربطی نداره. -تو باید با من ازدواج کنی. ژیلا نتوانست بهتش را کنترل کند و جیغ کشید: چی؟ -دوباره بگم
عزیزم تو با من ازدواج میکنی. -ببند دهنتو. شاهرخ چشمهایش را تنگ کرد و صدای بلندش باعث شد ژیلا دست به گوشهایش ببرد. -خفه شو ژیلا یا به اون مرتیکه نه میگی یا کاری میکنم مجبور بشی نه بگی. -هه هه یه غلتی بزن صبح بشه. -ژیلا سگم نکن بیچارت میکنما. تیره پشتش از تهدید شاهرخ لرزید. شاهرخ پسری
بود که کله شقی اش زبانزد همه بود. قطعا از پسش بر نمیآمد. سعی کرد دهان به دهانش نگذارد تا سر لج بیفتد و غلط اضافه ای کند. -منو اینجا پیاده کن. -باهام ازدواج کن. پاهای سستش را به کف ماشین و کتابش را بیشتر به سینه فشرد: شاهرخ خواهش می کنم. -باهام ازدواج کن. -لحن آرام شاهرخ بیشتر استرس به جانش تزریق کرد ...