آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان آموت از ‌شکاف دانلود رایگان

رمان آموت از ‌شکاف با لینک مستقیم

دانلود رمان آموت از ‌شکاف کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، بزرگسال، معمایی

تعداد صفحات : 1110

رمان آموت

خلاصه رمان : آریس، پسر جوانی که ده سال در کلیسای شیطان گذرانده تا از گذشته فرار کند، تهی از امید و ایمان است. اما پیام مرموزی از تایگون، همه چیز را دگرگون می‌کند. او با شیطان پیمان بسته، اما قلبش بی‌اختیار به تایگون گروید.

قسمتی از داستان رمان آموت

چشم باز کرد و به اطراف نگاه کرد؛ چشمانش هنوز کمی حساس بود، اما آرامش درونش شروع به بازگشت می‌کرد. چاروز عصبی شلاق را در دستش نگه داشت، اما این بار از خشونت خبری نبود؛ تنها تهدیدی بود برای کنترل اوضاع. فضای اتاق تاریک و پر از دود بود و صدای موسیقی متال از گوشه‌ای می‌آمد. چاروز پایش را با تیک‌تیک روی زمین می‌کوبید و به فکر چاره‌ای بود تا بتواند اوضاع را مدیریت کند. آنتونیو، کشیش قدرتمند و سرسخت، با عصبانیت گفت: «ما زمان از دست می‌دهیم، راهب دومینگ… اعضای سران تصمیم‌های خودشان را گرفته‌اند و این یعنی خطر برای همه.» چاروز به آرامی اما با نفوذ کلام ادامه داد: «برخلاف چیزی که فکر می‌کردیم، این دختر از شکنجه‌ها مقاوم است. کسی انتظار نداشت، اما می‌بینیم که او با صبر و مقاومتش توانسته کنترل خود را حفظ کند.»

اعضا سکوت کرده بودند. چاروز نگاهی به تک‌تک آن‌ها انداخت و ادامه داد: «این مقاومت او به ما زمان می‌دهد تا تصمیم درستی بگیریم… اما همچنان باید کنترل شرایط را در دست داشته باشیم.» نیکولاس، راهب دیگر، با نگران پرسید: «چه راهکاری داریم تا هم خواسته‌های اعضای سران رعایت شود و هم آسیبی به کسی نرسد؟» چاروز سری تکان داد و گفت:
«ما می‌توانیم با اقدامات هوشمندانه، هم امنیت او را حفظ کنیم و هم نشان دهیم که ما قدرت تصمیم‌گیری داریم. هیچ نیازی به خشونت نیست.» بعد، نور خورشید آرام وارد شد و چشم‌هایش را نوازش داد. آریس روی ویلچر نشسته بود و محیط اطرافش را تماشا می‌کرد؛ صدای جیرجیرک‌ها و نسیم ملایم از بین شاخه‌ها آرامش عجیبی به او می‌داد. درختان سر به فلک کشیده، میوه‌های گیلاس و سیب، و گل‌های خوش‌رنگ و خوشبو، حس زندگی را دوباره به او بازگردانده بودند.

به دستیارش، سارا، اشاره کرد که او را به سایه‌ی بزرگ‌ترین درخت هدایت کند. زیر سایه‌ی خنکش نشست و نفس عمیقی کشید. هرچند هنوز چشم‌هایش حساس بودند و پلک زدن برایش سخت بود، اما آرامش و احساس امنیت برای اولین بار پس از مدت‌ها به او بازگشته بود. آریس می‌دانست که هنوز مسیر طولانی‌ای در پیش دارد، اما همین لحظه‌ی کوچک، همان چیزی بود که به او امید می‌داد تا دوباره زندگی کند. ناخواسته شعری زیر لب زمزمه کردم، آرام و آهسته… شاید فقط صدای ملودی ملایمش به گوش سارای پشت سرم می‌رسید. حال عجیبی داشتم؛ همان حالتی که حتی وقتی دیروز با یکی از دوستان تماس گرفتم و از احوالشان باخبر شدم، التیام پیدا نکرده بود. این بار بلندتر شروع کردم به خواندن شعری قدیمی که زمانی زنی با چارقدهای رنگی در حال کار روی زمین کشاورزی نجوایش می‌کرد:

«سر کوه بلند می‌شه بره دنبال/خبر اومد که یارُم گشته بیمار پیاله پر کنُم سیب گل نار/که فردا می‌روم ور دیدن یار» صدای بمی از پشت سرم ادامه داد: «پسینی پای ریگ بندرم من/میون چار دکون زرگرم من همین انگشت طلای لعل فیروز/برای دست دلبر می‌خرم من» شنیدن صدای رضا بعد از سه هفته باعث شد شوکه شوم. شب قبل از باز کردن پانسمان چشم‌هایم به دیدنم آمده بود و گفته بود برای یک ماه باید به ماموریت برود. حالا با زودتر رسیدنش، کمی مرا ترسانده بود. _ بهت نمی‌اومد اهل شعر و شاعری هم باشی! هنگام که پشت سرم ایستاده بود خندید و با شعف دستی روی موهایم کشید. خیلی کنجکاو بودم برای اولین بار چهره‌اش را ببینم، اما غرورم مانع شد. کتاب روی پام را باز کردم و زیر سایه خنک درخت، همراه با صدای جیرجیرک‌ها، غرق در کتاب شدم. قدم‌هایش را شنیدم که به دورم می‌زد، اما چشم‌هایم روی کلمات قفل شد.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: آموت
  • ژانر: عاشقانه، بزرگسال، معمایی
  • نویسنده: شکاف
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1110
  • حجم: 11 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
35,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 12 بازدید
  • 35,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=13642
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.