آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان جایی نرو از معصومه آبی دانلود رایگان

رمان جایی نرو از معصومه آبی با لینک مستقیم

دانلود رمان جایی نرو از معصومه آبی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، همخونه ایی، اجتماعی

تعداد صفحات : 1296

رمان جایی نرو

خلاصه رمان : کیانمهر، مردی که انگار هنوز از دوران کودکی عبور نکرده؛ چون هیچ‌وقت فرصت یه بچگیِ واقعی رو نداشته. همیشه تنها بوده… حالا عاشق ترانه شده؛ دختری که از هر نظر باهاش فرق داره. اما آیا می‌تونه دل ترانه رو به‌دست بیاره؟ هیچی معلوم نیست، فقط باید دید…

قسمتی از داستان رمان جایی نرو

– میشه منم یه روز اینطوری بغل کنی و برام لالایی بخونی؟ همونجا، جلوی در دراز کشیدم و گوش سپردم به صدای لالایی مادری که مادری نکرد برام … زمین سرد بود، خیلی هم سرد بود ولی صدای نازی گرمم میکرد … لبخند زدم تصور کردم که نازی داره دست روی سرم و موهام رو میبوسه … چشمهام رو بستم و به خواب رفتم. باهول از خواب بیدار شدم … دست کشیدم به صورت عرق کرده ام … بازم خواب میکشه بازم کابوس! کابوس روزهایی که تنها بودم یه پسربچه ی تنها … کابوس اولین باری که کابوس دیدم و از خواب پریدم و دنبال پناه گشتم … ولی نبود … من هیچ وقت پناهی نداشتم … اون شب رو خوب به خاطر دارم … تاصبح روی زمین سرد دراز کشیده بودم و بی بی منو با صدای جیغ نازی پیدا کرد. نازی ای که صبح میران به بغل از اتاق بیرون میاد بی بی ای هم که برای بیدار کردن من از خواب به اتاقم رفته بود.

و همین که فهمید توی اتاق نیستم با صدای جیغ نازی به راهرو دوید . چون نازی صورتِ کبود پسربچه ی هفت ساله ای رو دیده بود که جلوی در از سرما توی خودش جمع شده بود وصورتش خیس از اشک بود … بی بی رومجبور کردم همه چیز رو برام تعریف کنه و بی بی هم روزهای تلخ مون رو خوب به یاد داشت ….. سه روز تمام بیمارستان بستری بودم و دقیقا از همون سال شد که از پا میندازه …. چون روحمم اون موقع سرمازده شد . سرمایی به بدترین وجه ممکن منو بعد از اون هروقت کابوس دیدم از اتاقم نرفتم بیرون … به در اتاقم چسبیدم و تاصبح خیره موندم به تاریکی اتاق … وچه شب های عذاب آوری بود اون شب ها که بقیه ی بچه ها کابوس میدیدن و مستقیم راهشون رو به سمت اتاق پدرومادرشون میگرفتن و من بیدار بودم اون شب رو … . هیچ کس متوجه نمی شد.

پشت در یکی از همون اتاق ها پسربچه ای داره دق می کنه از بی کسی … دو،سه سال بعد،بی بی که عاصی شده بود از بی توجهی شون با من و عزیز به سمت خونه ی دیگه ی باغ رفتن که در مقابل عمارت هیچی نبود ولی حداقل کمی گرماش برای من بیشتر بود ولى من بازهم هروقت که کابوس می دیدم مثل یک دیوونه می رفتم سمتِ عمارت … اون موقع ترس برام معنی نداشت … پدرومادرم رو می خواستم … اول راهرو می ایستادم و چشم می دوختم به اتاقشون که ببینم متوجه من میشن … آره … من دیوونه بودم …. من یک عقده ای دیوونه بودم … چشم هام می سوخت … نمیخواستم باور کنم دوباره دارم گریه میکنم … ولی واقعا اشک بود که روی گونه هام می ریخت ….. گیج و درمونده بلند شدم … کجا رو داشتم برم؟ کی بود که آغوشش رو به روم باز کنه؟ وقتی به خودم اومدم که جلوی در اتاق ترانه بودم و به در خیره .

می ترسیدم ترانه هم پسم بزنه … تحمل پس زده شدن رو نداشتم… دستگیره ی در رو پایین کشیدم … باخیال راحت خوابیده بود … رفتم سمتش … کنار تخت زانو زدم … هق هق می کردم . من یک پسربچه ی بیست و هفت ساله بودم … نیازمند یک آغوش … دستش رو توی دستم گرفتم که چشمهاش بازشد … برق میزد تو تاریکی … باهول گفت: چی شده؟ تو اینجا چی کارمیکنی؟ هق زدم – ترانه ای؟بلوطم … میذاری امشب اینجا بخوابم؟فقط امشب رو … و به یاد همون شب تلخ گفتم: – اصلا روی زمین می خوابم … ولی بذار تو اتاقت بخوابم . هیچ چیز دست خودم نبود … هیچ چیز مبهوت بهم نگاه میکرد، روی زمین دراز کشیدم و گفتم: – بیرونم نکن … همینجا میخوابم … همینجا . با تردید نگاهم کرد، کلافه گفت: – یخ میزنی که اونطوری … پاشو برو تو اتاقت بخواب … به زمین چنگ زدم من نمیخواستم از این اتاق بیرون برم.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: جایی نرو
  • ژانر: عاشقانه، همخونه ایی، اجتماعی
  • نویسنده: معصومه آبی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1296
  • حجم: 13 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
لینک های دانلود
  • 5 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=12169
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casino siteleri |
casinolevant |
deneme bonusu |
casinolevant |