آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان دلیار از mahsoo دانلود رایگان

رمان دلیار از mahsoo با لینک مستقیم

دانلود رمان دلیار از mahsoo کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، کلکلی، پلیسی، همخونه ای

تعداد صفحات : 885

رمان دلیار

خلاصه رمان : بعد از مرگ پدر، دلیار به ناچار به خانه‌ی عمویش پناه می‌برد؛ همان عمو که سرپرستی پسری شکاک و زورگو را بر عهده دارد. اما حضور دلیار در این خانه آغازگر ماجراهایی می‌شود که رابطه‌ی میان آن دو را وارد مرحله‌ای تازه می‌کند…

قسمتی از داستان رمان دلیار

حرفت و واضح بزن ! نفس عمیقی کشید و نگاهش و به نگام دوخت.. لبش و با زبون تر کرد و گفت : با هم می مونیم.. پیشونیم و چین دادم و با اخم و تعجب نگاهش کردم.. !!! ادامه داد : من یه مدت وقت می خوام تا اوضاعم و رو به راه کنم.. باید برم سفر و بیام.. شرکت و سر و سامون بدم.. بعد هم وقت کنم و یه جوری با عموت صحبت کنم.. پرسیدم : صحبت برای چی..؟؟ – که رضایت بگیرم.. – رضایت چی..؟؟ اخم کرد و کلافه سرش و تکان داد و گفت : اذیت نکن دیگه.. – اذیت چیه؟؟ متوجه منظورت نمی شم.. ؟؟!! – برای ازدواجمون.. آشکارا جا خوردم.. ازدواجمون..؟ ازدواج من و اون؟؟ با سپهر..؟؟ با پسر عموی ناتنی..؟؟ بقیه چی می گفتند..؟؟ عمو چه فکری در موردمون می کرد..؟؟ اصلا.. مهمتر از همه.. یعنی واقعا دوستم داشت …؟؟ از کجا معلوم بعد از یه مدت ازم خسته نمی شد و ولم نمی کرد..؟؟

با یه احساس دو ماهه..؟؟ آروم و با تمسخر پرسیدم : ازدواجمون..؟؟ مطمئن سری تکان داد و گفت : آره.. پس چی؟؟ – ما.. اصلا.. حرفی از ازدواج بین ما نبود.. ! ما اصلا حرفی در این باره با هم نزدیم.. – الان داریم می زنیم.. خندم گرفت.. گفتم : سپهـــر!… من..؟؟ ازدواج.. اصلا فکرش و نکردم.. – فکر کردن نمی خواد.. ازدواج با من هیچ چیز پیچیده ای نیست.. فقط مکان زندگیمون عوض میشه.. خندیدم ولی آروم : سپهر این حرف و نزن.. من.. اصلا ازدواج برام زوده.. !! پوزخند زد و گفت : این حرف ها چیه.. ؟؟ زود کدومه..؟؟ تو بیست سالته.. منم 46سالمه ! بچه که نیستیم.. با پا فشاری گفتم : من هنوز هیچ تصمیمی برای زندگیم نگرفتم. .. بی خیال گفت : مهم نیست.. هر تصمی بگیرم من باهاتم.. من نه با درس خوندنت.. نه با کلاس رفتنت.. حتی بعد ها کار کردنت مشکلی ندارم !! در کنار من هر کاری می تونی بکنی..

هاج و واج نگاهش کردم.. چه راحت بریده بود و دوخته بود.. ! حالا هم داشت تن من می کرد.. گفتم : واسه ازدواج یه علاقه ی قلبی و محکم لازمه.. چشماش و گشاد کرد و به سمتم خم شد و گفت : یعنی تو به من علاقه نداری..؟؟ گیج شدم.. گفتم : چرا!.. اما نه برای ازدواج.. صاف ایستاد و بلند گفت : پس بگو تا حالا من و گیر آوردی.!!. اگه من و دوست نداشتی و از من خوشت نمی یومد پس چرا این رابطه رو شروع کردی..؟؟ عصبی گفتم : ما فقط دو ماه با هم دوستیم.. بلند و محکم گفت : تو بگو دو روز ! فرقی نمی کنه که.. من به خودم و علاقه م مطمئنم.. من یه روز دو روز نیست که دوست دارم.. ته دلم لرزید.. اولین بار بود که می گفت دوسم داره !! البته به نوعی.. با این حال گفتم : نگو که چندین سال هست که من و دوست داری.. ؟!!؟؟ دستی به گردنش کشید و اروم تر ادامه داد : نه.. چندین سال نیست !

اما تو همین مدت اندازه ی چندین سال شناختمت.. ! نگاهش کردم.. من دوستش داشتم.. در این شکی نبود ! اما.. پرسیدم : اصلا دقیق بگو من و از کی دوست داری؟؟ کلافه گفت : چه می دونم … یادم نیست !! و نگاهش و به دور دست دوخت.. پافشاری کردم و گفتم : باید بگی ..! فکر کن و بگو.. !!! کلافه یک پایش را تکان میداد.. نزدیک به 4دقیقه ای گذشت.. گفتم : من منتظرما.. چینی به پیشونیش انداخت و گفت : از همون موقع که اومدی با ما زندگی کنی.. – یعنی از اون موقع دوسم داشتی؟؟ – دوست داشتن که نه.. اما توجه م بهت جلب شد.. ! – خب.. ؟؟ – همین دیگه.. ! – سپهر بگو دیگه.. – چی بگم؟؟ از همون موقع ها دیگه.. می خوای اعتراف بگیری؟؟ – و تو هم به خاطر همین داری فرار می کنی؟؟ لبخند کج و کمرنگی زد و چیزی نگفت .. کمی مکث کرد و گفت : خب.. تو جدی بودی..

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: دلیار
  • ژانر: عاشقانه، کلکلی، پلیسی، همخونه ای
  • نویسنده: mahsoo
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 885
  • حجم: 8 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
لینک های دانلود
  • 11 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=12167
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casino siteleri |
casinolevant |
deneme bonusu |
casinolevant |