آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان در بند هوس از مریم پیروند دانلود رایگان

رمان در بند هوس از مریم پیروند با لینک مستقیم

دانلود رمان در بند هوس از مریم پیروند کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی

تعداد صفحات : 1547

رمان در بند هوس

خلاصه رمان : پس از گذشت چند ماه از درگذشت همسر مارال، احمدآقا که از دوستان نزدیک و وفادار شوهر او بوده، تمام تلاش خود را می‌کند تا در نبود او پشتیبان مارال باشد و بخشی از مشکلات زندگی‌اش را سبک‌تر کند. اما این ارتباط پنهانی از چشم پسر احمدآقا، مالک، دور نمی‌ماند. مالک که نگاه مشکوک‌تری به این رابطه دارد، کم‌کم وارد داستان می‌شود و با رفتارها و فشارهایی که به مارال وارد می‌کند، مسیر زندگی او را پیچیده‌تر و پرچالش‌تر می‌سازد.

قسمتی از داستان رمان در بند هوس

این غذا هم در کنار خورشتو برنج، مورد علاقه اش بود. چشمک ریزی به میکائیل زدم، یعنی باهاش موافقه. ولی میکائیل برای راحت بودنش، دوباره گفت: – انتخاب کنین… من هوس ماهیچه کردم، گفتم اگه با ذائقه تون جوره، واسه شما هم سفارش بدم. بالاخره غذاهارو به پیش خدمت سفارش داد و نگاهش رو به من دوخت: – چه خبر؟ تونستی خودمو جمع و جور کنی؟ دستام رو تکون دادم: – مجبورم جمع و جور بشم. با تفهمیم سر جنبوند و تکیه اش رو از صندلی گرفت و رو به جلو خم شد: – بعضی اتفاق هارو نمیشه تو زندگی تغییر داد، باید هر جوری هست باهاشون کنار اومد… فقط باید بگذری بری تو مرحله بعد… نگاهش رو بین منو مامان چرخوند: – اگه میخوای تو زندگی برنده بشی، باید هر جوری هست خودتو بکشی بالا… بنظر من مادرتو الگوی اصلیت قرار بده، از نظر من آدمایی که با مریضیشون میجنگن خیلی قابل تقدیرن.

فقط اونا میدونن بهای جنگیدن و پیروزیشون چیه و ارزششو داره… به مامان نگاه کردم و لبخند زدم. برقی که به چشماش دوید، نشون میداد از تعری ِف میکائیل خوشحال شده. – تو هم باید جنگیدنو یاد بگیری. – زندگی به اتفاقا یاد گرفتم، ولی خب یه وقتایی زور زورت میچربه نمیتونی از پسش بربیای. جمله عنی عنیق نگاهم کرد، انگار در پس نگاهم رو من بیشتر از می زخح درک کرده باشه و فهمیده رو اینا درد کشیده و با ِر بزرگی از رنج رو تا امروز متحمل شده. دیگه به من چیزی نگفت، هر چند احساس درونیم میگفت حرف هایی زیادی تو دلش نهفته ست که دوست داره بیشتر باهام همصحبت بشه، ولی بخاطر مامان به بحثش ادامه نداد و در عوض کمی با مامان حرف زد و سر به سرش گذاشت. احساس میکردم این عض ِو کوچیک نواب ها، همونقدر که مورد توجه من قرار گرفته.

برای مامان هم محبوب هست که در جواب شوخی هاش به راحتی لبخند میزنه. موقع برگشت به خونه، کنار یه گل فروشی نگه داشت و دو شاخه گل برای منو و مامان خرید و محترمانه اونارو بهمون تقدیم کرد. – این گل های خوشگل تقدیم به دوتا خانم گلی که امشب دعوت منو قبول کردن و باهام شام خوردن. رفتار شیرین و محبوبش، کاممون رو مثل یه دسر بعد از غذا، شیرین کرد و خالصانه از طرف خودم و مامان ازش تشکر کردم. با اینکه دیگه نمی صد درصد نتونم به هیچ مردی اطمینا صدی داشته باشه و خیلی وقته باور و اعتمادم رو از مردها، سرکوب کردم، ولی حسی که میکائیل بهم تزریق میکرد، به نظرم با بقیه فرق داشت. شبیه یه حامی بود… وایبی که همیشه از ممدآقا میگرفتم. همونقدر امن و ایمن بود… مثل یه دوست واقعی که ساعت ها در مورد مشکلات و اشتباهاتت راحت باهاش حرف میزنی، بدون اینکه از طرفش قضاوت بشی.

وقتی جلوی خونه ایستاد، خیلی آروم گفت: – اشکالی نداره پروبازی در بیارم خودمو به یه چایی مهمون کنم؟ – وا… این چه حرفیه، بفرمایید، خواهش میکنم. منو مامان پیاده شدیم، سریع در رو باز کردم و میکائیل هم ماشین رو خاموش کرد و پیاده شد. وقتی دید منتظر ایستادن تا وارد خونه بشه، دستش رو پشت سرم دراز کرد: – برو خواهش میکنم… سریع چای دم کردم و با ظر ِف شیرینی ازش پذیرایی کردم. احساس کردم برای یه صحبت دونفره، چایی خوردن رو بهونه کرده… خیلی آروم به مامان نزدیک شدم. داروهاشن پشت اپن ایستاده بود و شغول چک کرد بود تا داروهای هرشبش رو از سبد جدا کنه. میکائیل هم روی مبل، تو پذیرایی نشسته بود. کنار گو ِش مامان آروم گفت: – فکر کنم میخواد باهام حرف بزنه که اومده داخل. مامان نگاهی بهم انداخت. از نگاهش شک و بدبینی دریافت نکردم.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: در بند هوس
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: مریم پیروند
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1547
  • حجم: 3 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
  • 63 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=11567
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.