آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان عمویم نباش از ناشناس دانلود رایگان

رمان عمویم نباش از ناشناس با لینک مستقیم

دانلود رمان عمویم نباش از ناشناس کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، صحنه دار، بزرگسال

تعداد صفحات : 525

رمان عمویم نباش

خلاصه رمان : بعد از تموم شدن کلاسم از اموزشگاه بیرون اومدم. بردیا یک بار زنگ زده بود که جواب ندادم چون واقعا حوصله اش رو نداشتم. راه خیابونو طی کردم و پیاده تا همون کلینیک زنان رفتم. خانمی که منشی اونجا بود وقت برای دو نفر بعدی بهم داد مجبور شدم چند دقیقه ای بشینم. بعد از یک رب ساعت بالاخره نوبتم شد و رفتم داخل. خانم دکتر لبخندی بهم زد و گفت: –دراز بکش روی تخت عزیزم! مشکلت چی بود؟ اب دهنم رو قورت دادم و دراز کشیدم.

قسمتی از داستان رمان عمویم نباش

مامان که صدام رو شنید خودش رو بهم رسوند و سفت بغلم گرفت. خوب بغلش رو که کرد گوشت بازوم رو پیچوند و نیشگونم گرفت. -کجا بودی بلا گرفته؟ دستم رو نجات دادم و گفتم: -آموزشگاه بعدم رفتم پیتزا خوردم یکمم کنار ساحل بودم. مامان خواست بازهم نیشگون بگیره که فاصله گرفتم. مامان با چشم غره گفت: -چرا گوشیت خاموشه؟ گوشیم رو جلوی چشمش از کیفم درآوردم، نشونش دادم و گفتم: -شارژ تموم کرده! مامان کمی به سمت جلو هلم داد و گفت: -برو که جون بسرم کردی تو… نیشم رو باز می کنم و می بوسمش! -عشق منی تو… مامان می خنده و میگه: -وقت شوهرشه اونوقت خودشو برامن لوس میکنه! لبخند تلخی میزنم و باهم وارد سالن میشیم، اظهار نگرانی می کنن و بعد اجازه میدن تا به اتاقم برم.

جاوید به تهران رفته بود و این یعنی حتی دیر کردن من هم ذره ای براش اهمیت نداشته! لباس عوض می کنم و با کوک کردن ساعت می خوابم تا صبح زود بیدار بشم. صبح سر موقع بیدار میشم اما دلم به رفتن نیست، من این بچه رو دوست دارم. کلافه چنگی به موهام میزنم که در اتاق باز میشه و مامان داخل میاد. لبخندی میزنم و میگم: -صبح بخیر مامان… کنارم روی تخت میشینه و میگه: -صبح بخیر محیای خوشگلم! نیشم باز میشه و میپرسم: -افتاب از کدوم طرف در اومده که من شدم خوشگل؟ مامان چشم غره ای میره و میگه: -اومدم باهات حرف بزنم. نا خودآگاه دستم دور شکمم حلقه میشه و میپرسم: -در چه باره؟ مامان کوتاه جواب میده: -بردیا…! آب دهانم رو قورت میدم و می پرسم: -خب بردیا چی؟

مامان دستی به شکمش می کشه و میگه: -شوهر عمت کار داره تا الانم منتظر جواب تو موندن… فکراتو بکن اگه کس دیگه ای دوست نداری، بردیا شخص مناسبیه… سکوت تنها جوابیه که دارم. مامان چند لحظه ای کنارم میشینه، بعد بلند میشه و سمت در میره! -تا فردا خوب فکر کن و جواب بده… مامان میره و سرم رو زیر پتو قایم می کنم، بارون میباره و باز هم اشک هام همراهیش می کنن! چطوری میتونم زن بردیا بشم در حالی که عاشق عموی خودم و دایی اون هستم؟! اگه این بچه نبود حتما خودم می کشتم اما نمی دونم چرا برام انقدر عزیز شده؟ صدای پیامک گوشیم بلند میشه، بازش می کنم. بردیا نوشته بود:« بهم فرصت بده تا خوشبخت ترینت کنم». سرعت اشکم بیشتر میشه، خدایا من چی کار کنم؟

بچه دوهفتشه، اگه قرار با بردیا ازدواج کنم باید دست بجنبونم تا بچه رو فکر کنن برای بردیاست! با این فکر خواستم به مامان جواب مثبتم رو خبر بدم اما دیدم ضایعست و کنی تعلل بهتره! جاوید نبود. دلم گرفته بود اما خب چاره ای هم نبود! کمی خوابیدم و بعد لباس پوشیدم و به آموزشگاه رفتم، بعد نبود سری ب دکتر زنان میزدم و راجع به اوضاع بچم سوال میپرسیدم. مامانی یه لیست خرید بهم داد تا حتما بخرم و بردیا با اصرار تا دم آموزشگاه رسوندم و رفت. کاری که جاوید تو این مدت هیچوقت نکرد، نفسم رو خسته بیرون میدم و وارد اموزشگاه میشم. حوصله بچه ها رو نداشتم. انگار فقط دوستم داشتم با بچه خودم مهربون باشم. یعنی باید وقتی بزرگ می شد بهش می گفتم پدرش کیه؟

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: عمویم نباش
  • ژانر: عاشقانه، صحنه دار، بزرگسال
  • نویسنده: ناشناس
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 525
  • حجم: 15 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 30 بازدید
  • 50,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=10922
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.