آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان راننده سرویس از sun daughter دانلود رایگان

رمان راننده سرویس از sun daughter با لینک مستقیم

دانلود رمان راننده سرویس از sun daughter کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 166

رمان راننده سرویس

خلاصه رمان : چهار دختر دبیرستانی که سال‌هاست با هم دوست صمیمی هستند و در یک مدرسه و رشته‌ی تحصیلی مشترک درس می‌خوانند، پس از شش سال هم‌کلاسی بودن، با تغییری غیرمنتظره روبه‌رو می‌شوند؛ کلاس‌هایشان به‌صورت دو به دو جابه‌جا می‌شود. اما این تنها تغییر نیست. روز بعد متوجه می‌شوند که راننده‌ی قدیمی سرویسشان جای خود را به یک پسر جوان داده است… و این اتفاق، آغازگر ماجراهای تازه‌ای در زندگی‌شان می‌شود. سرنوشتی پر از دوستی، احساسات و لحظاتی ناب در انتظارشان است که در نهایت به پایانی خوش ختم می‌شود.

قسمتی از داستان رمان راننده سرویس

یک هفته سلیقه ی من یک هفته سلیقه ی شماها. هر چهار نفر گفتند: قبول…سورن گفت:خوب بریم راستی من اسم شماهارو نمیدونم؟ ترانه:من یوسفی هستم، به پریناز اشاره کرد: پارسا… به سحر: کریمی.. در اخر شمیم: دهکردی… و خندید. سورن ماشین را روشن کرد و ادایش را دراورد و گفت: اینجوریه این که نشد رابطه ی دوستانه، دارین تلافی میکنین.. ترانه و بقیه خندیدند و خودشان را معرفی کردند…. هرچندکه سورن میدانست اسم هایشان چیست… حالا رفتارهایشان شکل بهتری گرفته بود. چه زود صمیمی شده بودند. ترانه حین پیاده شدن گفت: من فردا ساعت چند وایسم؟؟؟ سحر گفت: من اولین نفر سوار میشم… شیش و نیم خوبه؟؟؟ سورن: عالیه…شمیم: منم شیش و سی و پنج دقیقه…

پریناز:منم بیست دقیقه به شیش… رو به ترانه گفت: فردا یه ربع به شیش سوار شو… یادت نره ترانه…ترانه غر زد:خیلی زوده… درهای مدرسه هم بسته است…سورن نگاه دریایی پر خواهشش را به او دوخت و گفت:فقط دوروزه… یه روزشم که رفته… فردا دوشنبه است…ترانه شکلکی دراورد و در را بست و گفت:تا فردا یه ربع به شیش…خداحافظ…سورن بالبخند گرمی خداحافظی کرد و در پیچ کوچه پنهان شد…اما ترانه هنوز ایستاده بود… در دایره ی لغات ذهنش به دنبال معنای سورن میگشت.باز هم همان نگاه و همان لبخند… کنار پنجره ی تمام قدی ایستاده بود و او را زیر نظر گرفته بود… مثل همیشه… مثل همه ی وقتهای دیگر…سحر اصلا حواسش نبود… حمیدرضا او را نگاه میکرد…

از روز اولی که به این محل امده بودند… از همان روز ذهنش در گیر اوشده بود… خیلی زیبا نبود… اما رفتار و متانتش…. شرم و حیای دوست داشتنی اش…خودش بدون انکه بداند تا مدت ها کشیکش را میکشد… بعدها فهمید چرا… دوستش به او گفته بود گرفتار شدی…حالا میدانست که چه وقت می اید و چه وقت میرود…. مادرش با مادر او سلام و علیک داشت و خودش با برادرش … خیلی صمیمی نبودند… اما گرم از احوال هم میپرسیدند. به نظر پدرش مادر سحر مردی بود برای خودش…سحر بهترین دختریبود که میشناخت.اهی کشید و پرده را رها کرد تا باز همه چیز را بپوشاند.ترانه روی دفتر کتابهایش پهن شده بود. حوصله ی درس خواندن را نداشت… ساعت 9شده بود و پدر و مادرش هنوز نیامده بودند. تلفن دور بود

وگرنه به موبایلشان زنگ میزد. اهی کشید و به کتاب فیزیکش خیره شد… باید تمرین های اخر فصل را در دفتر مینوشت… صورت سوال را نوشته بود… حلش هم فردا کپ میزد(کپی میکرد…)یک ساعت دیگر هم گذشت… بالاخره صدای چرخش کلید را در قفل در شنید… نفسی از سر اسودگی کشید و از اتاق بیرون امد.ترانه:سلام…مادرش که از خستگی رو ی پا بند نبود… سری تکان داد و مانتو و مقنعه اش را در اورد و روی مبل انداخت… و خودش به اتاق خواب رفت.پدرش از مادر خسته تر بود… حتی در جواب ترانه سرش را هم تکان نداد او هم به اتاق خواب رفت و سکوتی بدتر از چند لحظه پیش خانه را فرا گرفت. ساعت هنوز شش نشده بود که از خواب بیدار شد. شیدا دست و پایش را جمع کرده بود… موهایش روی صورتش ریخته بود

 

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: راننده سرویس
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: Sun daughter
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 166
  • حجم: ۳ مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 817 بازدید
  • 55,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=1019
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.