دانلود رمان یراق [جلد ²] از مریم اندریانی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 1254
خلاصه رمان : نواز، دختر خودساختهای که تمام زندگیاش با سختی و غم سپری شده و خودش رو وقف اطرافیانش کرده.
درست وقتی فکر میکنه دنیا کمکم داره روی خوش بهش نشون میده، با ورود افراد جدید به زندگیش سونامی به پا میشه. و تنها کسی که میتونه مرهم درد های زندگیش باشه، پزشکی به نام برهانه.
قسمتی از داستان رمان یراق
خندید و پارک کرد. نیاز عقب خوابیده بود. آروم تکونش دادم. – نیاز؟ نیاز پاشو. – بزار بخوابه. در رو باز کن خودم میارمش. نیاز رو داخل اتاقش گذاشت و خواست بره. – چایی نمیخوری؟ – نه دیگه خدایی خستم. – باشه، برو خدا به همرات، دستت درد نکنه رسوندیمون. – فدات. راسی نواز. قبل بستن در نگاهم کرد. – بگی نگی این پسره به دلم نشسته. به انتخابت احسنت میگم. در رو بست و لبخند گشاد من رو ندید. تا صبح توی جام وول خوردم. دلم شور میزد و نمیتونستم بخوابم. نیاز بهتر شده بود ولی محض احتیاط گفتم اون روز رو توی خونه بمونه. اسنپ گرفتم و به پاساژ رفتم. – سلام نواز جون. – سلام صدفی خوبی؟ – آره، شما خوبید؟
– بله گلی، زود بدو بیا که امروز کلی کار داریم. میخوام یه تخفیف مشتی بزنیم. – به به تخفییییف. – بدو بریم تو کارش. – چشم باران کمی دیر تر اومد ولی با رسیدنش مشغول شد. ساعت نزدیک پنج عصر بود که گوشیم رو چک کردم. ساعت دوازده از طرف برهان برام پیام اومده بود. « پاساژی؟ » براش نوشتم: « ببخشید پیامتو دیر دیدم. سرم شلوغ بود. آره». سریع جوابم اومد « من توی راهم. میام کلینیک. برنامهای برای شام داری؟» «نه، بهش فکر نکردم هنوز» « پس فکر نکن. اون با من. » چند تا شکلک خنده براش فرستادم. « باشه اون با تو » « تو بساطت چایی پیدا میشه؟ » به فلاکس روی میزم نگاه کردم. « چایی هم پیدا میکنیم دکتر جان »
« تا نیم ساعت دیگه کلینیکم » تقریبا یک ساعت بعد به صدف گفتم از مغازهی باقلوا فروشی نبش پاساژ چند تا بگیره و با فلاکس و لیوان از پاساژ خارج شدم. با ورودم با خانوم احدی که عاشق روی ماهم بود روبه رو شدم. با گشاده رویی جلو رفتم. – سلام عزیزم، خوبی؟ – مرسی، بفرمایید. – با دکتر کار داشتم. – دکتر احمدی؟ – بله اخمی کرد و گفت بیماری ندارد و میتونم برم داخل. چند تقه به در زدم و داخل رفتم. – سلام علیکم. عینکش رو درآورد و بلند شد. جلو اومد و وسایل رو از دستم گرفت. – و علیکم سلام. زحمت شد برات. – چه زحمتی؟ یه چاییه دیگه. – میشه برام یه لیوان بریزی؟ خیلی بهش احتیاج دارم.