دانلود رمان یاسمین از مرتضی مودب پور کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 560
خلاصه رمان : بهزاد، دانشجوی جوان و آرام، بیاختیار دل به دختری به نام فرنوش میبازد. اما قلبش زمانی در تلاطم میافتد که میفهمد رقیب عشقیاش کسی است که جز پسرخالهاش نیست. و این آغاز داستانی برای حسرت، نگرانی و انتخاب است…
قسمتی از داستان رمان یاسمین
فرنوش آخه پشت تلفن که نمیشه حرف زد. تازه مامانم که تو رو ندیده. اون باید تو رو ببينه بعد حتما موافقت میکنه که باهات ازدواج کنم بعد در حالی که میخندید، گفت: این قد بلند و صورت جذاب و چشم و ابرویی که تو داری حتما دهن مامانم رو می بنده و قبول میکنه. خوب بلدی با این حرف ها گولم بزنی ها! فرنوش بهت راست گفتم بهزاد . اینا که گفتم بعلاوه روح پاک و بزرگت! همین ها رو دیدم که عاشقت شدم! میخوای منم ازت تعریف کنم ؟ نه! من هیچ چیز نمیگم و تمام عشق به تو رو تو قلبم نگه میدارم! فرنوش تعریف از این بهتر نمیشه فقط کمی میترسم میترسم به وقت مامانت با ازدواج ما مخالفت کنه فرنوش نه، به این چیزها فکر نکن تو مامانم رو نمیشناسی. زن بدی نیست میدونم فقط کمی دلم شور میزنه. فرنوش – راستی یادم باشه وقتی مامان زنگ زد
بهش بگم اگه خواست با این کشتی های تفریحی مسافرتی که کاره میگفت برگرده ایران داشتم از خنده میترکیدم از خودم خجالت کشیدم و دو تا فحش نگار کاوه کردم و گفتم : اونا خوب نیست. مسافرت باهاشون خیلی طول میکشه من دلم میخواد که مادرت زودتر از خارج برگرده که باهاش صحبت کنیم و اگه خدا بخواد زودتر ازدواج کنیم. فرنوش اونطوری هم بد نیست دوران نامزدی مون بیشتر طول میکشه. اومدم به چیزی به فرنوش بگم که به دفعه از بالای بانان طبقه بالا صدای خنده شنیدم. سرمون رو بلند کردیم دیدیم کاوه با بقیه دخترها و پسرها اونجا واستادن و دارن من و فرنوش رو نگاه میکنن و میخندن تا دیدیمشون همگی برامون آهنگ مبارک باد رو خوندن. هم به حال خوبی بهمون دست داد و هم خجالت کشیدیم. کاوه – مجنون بیا تو، میخواهیم شاه وزیر بازی کنیم.
شاید بخت بهت رو کرد و به دفعه تو عمرت شاه شدی. اونوقت دیگه حکمت همه جا جاریه چشم شما برين ما هم الآن می آییم. کاوه نمیشه، باید همین الان بیایین تو خونه پدر فرنوش خانم تلفن زده و به من سفارش کرده که مواظب دخترش باشم. گفته بیا این بهزاد دیو سیرت بچه م رو گول نزنه! همگی زدن زیر خنده اونقدر خجالت کشیدم که داشتم آب میشدم. کنود حالا می ای تو با بازم بگم! اومدم تو حرف نزن، من اومدم تو وقتی دوباره همه تو سالن جمع شدن، کاوه به قوطی کبریت رو علامت گذاشت و شروع کردیم به بازی شاه وزیر!! کارد همه کبریت رو میندازیم بالا وقتی افتاد زمین اگر با طرف باریکش بود اون شاه هه هر چی گفت باید اجرا بشه هر کسی هم که اون یکی طرف کبریت بهش افتاد، دزده همه کبریت رو انداختن تا خود کاوه شاه شد و به دختر به اسم شیلم دزد شد.
کاوه اول بگو چرا دزدی کردی؟ کتوم انکار میکنی؟ چلا ، شکنجه و زود ازش اقرار بگیرین فرنوش اینجا جلاد نداریم که! کاوه مگه خالتون امشب تشریف نیاوردن اینجا؟ کاره خجالت بکش همه قاه قاه خندیدن. فرنوش خیلی ممنون کاوه خان ! يعنى خاله من جلاده؟ کاوه ببخشید منظورم پسرخالتون بود! در هر صورت، یکی باید جلاد بشه. شینم بابا خودم اعتراف میکنم، جلاد میخواهیم چیکار؟ کاوه خب، حالا بگو چرا دزدی کردی؟ شینم احتیاج مادی داشتم. کاوه مجازات شما اینه که پنج لیوان آب پشت سر هم بخوری. شیلم پنج تا من به لیوان هم بزور میتونم بخورم و خودم رو نگه دارم که بیرون نرم! قربانت گردم کمی تخفیف بدین. کاره خودت هم بیا جلو تو کار شاه دخالت کردی ! مجازات تو اینه که بیست تا تخم مرغ نیم رو بخوری.