دانلود رمان گیانم از سحر تقیزاده کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتمایی، تراژدی
تعداد صفحات : 201
خلاصه رمان : سیتاوک دختر جوانی که وکیل حرفهای است، پرونده قتلی مشکوک را به دست میگیرد؛ اما در راه حل این پرونده با خطراتی مواجه میشود که فرار از آن عاقبتش جان گیرد…
قسمتی از داستان رمان گیانم
اخمی کرده و لقم های از خامه و عسل گرفته و روبه روم گرفت :-چون کمخونی داری صبحونه میخوری، مقوی هست، حالت بد میشه. ناچار لقمه رو از دستش گرفته و خوردم. چندتا لقمه دیگه گرفت که مامان غزاله با لبخند داشت نگاهمون میکرد. منم با کلی خجالت اون چند تا لقمه رو خورده و عقب کشیدم. از سالن غذا خوری بیرون اومده و به پذیرایی اصلی رفتم، کنترل تلوزیون رو پیدا کرده و روی کاناپه نشستم. همونجور که داشتم کانالها رو یکی-یکی بالا و پایین میکردم، دیدم باب اسفنجی داره میده؛ با ذوق گذاشتم نشون بده. تقریبا نیم ساعتی داشتم نگاه میکردم که یهو صدای چاتای اومد:-خانم کوچولو اگه از کارتون تموم شدی بیا بریم اتاق کارم. به عقب برگشتن همانا، افتادنم پایین همانا که گیجگاهم به گوشه میز خورد.
با “آخ“ای که گفتم چاتای سمت من دویده با نگرانی کنارم زانو زد. تا خواستم بلند بشم سرم گیج رفت؛ کم مونده بود بیوفتم که چاتای من و گرفت.-چی شدی تو؟ دستش و محکم گرفتم و چشمهام رو روی هم فشار دادم. سرم مثل چرخ و فلک داشت چرخ میخورد.-آخ، سرم خیلی داره گیج میره. از روی زانوهاش بلند شده و کمکم کرد که روی کاناپه بشینم. موهام و با دستش کنار داد تا دستش و به جایی که درد میکرد کشید، سوخت که دستش و گرفتم. دستم و داخل دستش گرفته و آروم پایین آورد. کنارم نشست و گفت که چشام و باز کنم” .باشه“ای آروم گفته و چشام و باز کردم که دیدم باز سرم گیج میره.-احتمالا شقیقهت شکسته، باز سرت داره گیج میره؟
سرم و به نشونه حرفش تکون دادم که خدمتکاری رو صدا زد و گفت که آب قندی برام بیارن. آب قند رو که آوردن، لیوان رو نزدیک دهنم آورد که سرم و چرخوندم و گفتم:-وای چاتای من از شیرینی بدم میاد. با حرص سرم و سمت خودش برگردونده و مجبورم کرد که آب قند رو بخورم.-اینجوری کردی که انقدر کمخون و ضعیفی، این و نمیخورم از اون بدم میاد. با زورش همه اون آب قند مزخرف رو خوردم که حالم کمی بهتر شد. از دست خدمتکار چسب زخم رو گرفته، اول زخمم رو شست و بعدش چسب رو زد که “آخ“ای آروم گفتم.-تموم شد. پاشو بریم اتاقم، آروم بلندشو اینبار. سرم و تکون دادم و با تکیه به بازوش همراهش تا طبقه بالا به اتاقش رفتم.