دانلود رمان گل سرخ از زیبا سلیمانی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 1425
خلاصه رمان : صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیدهها را شنیده و دیدهها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندانهای قفل شدهاش به گوشم رسید: ـ گلشیفته!! چندبار مرا گلشیفته صدا کرده بود؟ من گلِ باغش بودم. همان گلی که نامم را گذاشته بود گلِسرخ.. قدم بعدی را که برداشتم اینبار فریاد زد: ـ بری دیگه رفتی گلی اینو تو گوشت فرو کن..!
قسمتی از داستان رمان گل سرخ
کدوم گوری تو؟ وليعصر.. وایستا همون جایی که هستی اومدم. امان از تنهایی و امان از بی خانمانی. وقتی که تنها میشوی حتی توپ و تشر تنها کسی که برایت باقی مانده است هم حکم نوشداروی را میدهد که درست به موقع به تو رسیده و قلبت را آرام می کند. دلی تنها کسی بود که برایم مانده بود. من حالا دیگر حتی محمد را هم نداشتم. دکمه ی کنار گوشی را فشار دادم به عکس بک گراندم نگاه کردم. در آغوش محمد بودم جایی که میلیونها بار برایش میمردم. اشکی که توی چشمم نشست را به پلک زدنی مهار کردم و شماره ی خاله را گرفتم.
این را گفتم و صبر نکردم چیزی بگوید، گوشی را قطع کردم و همانجا نشستم بی تفاوت به عابرانی که رد میشدند و به چشم دیوانه نگاهم میکردند که انگار برای گدایی گوشه ی خیابان بساط کرده سرم را رو به آسمان بلند کردم و به خدا نگاه کردم خدای که هزاران بار شنیده بودم جای حق نشسته. حق چه شکلی بود که نمیدیدمش و سهمم از دنیا شده بود یک مشت نامردی و بد بیاری؟ یعنی خدا مرا فراموش کرده بود؟ بابا همیشه میگفت خدا هرگز بنده هایش را فراموش نمیکند. من اما فراموشی اش را وقتی دیدم که ساعتها در خیابان ایستادم، ماشینهای زیادی مقابلم بوق زدند و هیچ کس به دختری مثل من پناه نداد.
حتما” خدا مرا را یادش رفته بود که یک شب با یک لشکر خانواده و اسم و طمطراق خوابیدم و صبحش تنهاترین دختر شهر بودم و احدی مرا به خانه راه نداد. همه ترسیدند و همه وحشت کردند و من مثل یک جزامی به تبعیدگاه تبعید شدم. ده دقیقه بعد وقتی دوباره گوشی را روشن کردم که مطمئن بودم خاله دیگر زنگ نمیزند شماره سامی را گرفتم و صدای پشت خطیش بلند شد. « یه حال عجیبی با تو می پیچه تو تنم، نگذاشت شعر کامل شود و همان دم جواب داد: جونم گلی.. یه کاریش کن برای امشب. با شیطنت جوابم را داد، هستی دیگه؟ دوباره نیایی بگی از هرگـناهی کردم استغفر الله..