دانلود رمان کوئوکا از رویا قاسمی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 1292
خلاصه رمان : یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش میکنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا میشه صهبا تازه میفهمه که اون…
قسمتی از داستان رمان کوئوکا
من و امیر هر دو کنار بخاری زانو به بغل، کز کردیم. هر بار بی بابا شدن رو با گوشت و خونمون حس میکنیم و اینبار بدتر از دفعات قبل. اینبار سخت تر بود حتی حالا که خطر از بیخ گوش بابا گذشته هم نمیتونیم از اون لحظات بد جدا بشیم. بابای آدم باید همیشه باشه، حتی اگه یه تیکه گوشت باشه کنج اتاقی نمزده! – مامان یه چیزی بده این بچه بخوره، دو روزه نه چیزی میخوره نه حرف میزنه. – منم زبونم مو دراورد مادر! ِکی به حرفم بود این دختر که حالا باشه؟! کاش با غذا نخوردن و حرف نزدن میشد مشکلاتو حل کرد. امیر لقمه ای که مامان از سفره برای هردومون گرفته رو سمتم میگیره.
– پا شو صبحونهتو بخور دانشگاهت دیر میشه. – گشنه ام نیست. از جام بلند میشم. – دیرمه… تو دانشگاه یه چیزی میخورم. خونواده ی روزهایی که با یأس کامل از فردا م شروع میکنم، خوب تموم نمیشه. روزهای این مدلی، که البته به تعداد انگشت های دستم نیست، روزهای بی هویتی هستش. روزهایی که نمیخوام به آینده روشنم فکر کنم، یا اصلاً نمیخوام آینده روشنی داشته باشم. هر روز رو که نمیشه به امید فردایی بهتر گذروند! یه روزهاییم باید به امید فردا یا فرداهای بدتر گذروند. چه قدر هر روز، هر روز من میتونم… ! یه روزهایی هم من نمیتونم…!
درواقع امروز رو میشه جزو روزهایی حساب کرد که میتونم زن هادی هم بشم! این پسر خیلی بدشناسه که تو همچین موقعیتی سر راهم سبز نمیشه. حتی چند دقیقه ای رو توی کوچه منتظر میمونم تا شاید بیاد، اما تو بدشانسی لنگهٔ خودمه. شاید نباید وقتی به دانشگاه میرسم مینا رو کنار قهرمانم ببینم. این حس که امروز حتی قهرمانی برای خودمم نمیخوام، حس خوبی نیست. جلوتر نمیرم، از دور نگاهشون میکنم. قهرمانی که واسه امروزم نمیخوام، نباید برام دوست داشتنی به نظر برسه! امروز رو میشه تظاهر کرد به ندیدن و عبور کردن. اما اگه مینا بذاره…