دانلود رمان پسر عمه از انلی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، بزرگسال
تعداد صفحات : 131
خلاصه رمان : دختری که عاشق پسر عمهاش میشود، ناگهان با خبر حامله شدنش روبهرو میشود. تصمیمش برای سقط جنین آغازگر مجموعهای از اتفاقات غیرمنتظره و اسرارآمیز است که زندگی او و اطرافیانش را به شکل غیرقابل باوری دگرگون میکند…
قسمتی از داستان رمان پسر عمه
و کلاه هم سرم گزاشتم و رفتم پایین مامان و عمه روی مبل داشتن باهم حرف میزدن و بابا و شوهر عمه ام داشتن تخته بازی میکردن که بدون اینکه کسی متوجه بشه رفتم بیرون و دیدم اردلان داره چوب جمع میکنه و اصلن حواسش به طرف خونه نیست رفتم پشت یه درخت قایم شدم و چند تا سنگ برداشتم و آروم به سمتش پرت کردم که خورد به پاش و برگشت به عقب و نگاه کرد ولی دوباره برگشت سر کار خودش ایندفعه چند دیقه گزاشت و دوباره پرت کردم که این دفعه نشونم خوب بود و خورد دقیقا وسط کمرش و با عصبانیت برگشت و داد زد کی اونجاس نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم و کم مونده بود بیوفتم زمین مشغول خنده بودم که به روبه رو نگاه کردم دیدم اردلان نیست با دقت داشتم نگاه میکردم که دستی از پشت دور شکمم حلقه شد جیغ بلندی زدم که دستش رو گزاشت روی دهنم.
_ ساکت شو منم صداشو که شنیدم آروم شدم و دست هاشو باز کرد و برگشتم طرفش _ اردلان این چه کاریه ترسیدم _ خیلی پرویی تو این همه منو با سنگ زدی گفتم حتمن توهم زدم این چه کاریه _ خب بابا باشه _ بیا کمکم کن آتیش درست کنیم _ باشه دستشو گرفتم و مشغول کمک کردن بهش شدم باهم دور آتیش همه باهم نشسته بودیم و مشغول کباب کردن مارشملو و قارچ ها بودیم و عمه و شوهر عمه داشتن از شلوغ کاری های اردلان میگفتن که یه بار اومده بود آتیش درست کنه زده بود همه جا رو به آتیش کشیده بود بعد از کلی حرف زدن رفتن توی خونه و ما تنها شدیم _ اردلان _ جانم _ بازم برگردی به عقب حاضری بازم با من بیایی توی رابطه ؟ بدون اینکه فکر کنه جوابم رو داد _ آره تو انتخواب درست من بودی .تو چی حاضری بازم باهام باشی ؟ _ آره صد درصد _ آنا دلم میخواد توی لباس عروس ببینمت.
وقتی شکمت میاد بالا و همش سرم غر میزنی ببینمت وقتی داری بچه رو اب نگه میداری ببینمت وقتی داری برام با عشق غذا درست میکنی ببینمت وقتی موهات مثل دندون هات سفید شد دندون مصنوعی که داری بازم غر میزنی سرم ببینمت _ اردلان دندون مصنوعی چیع اخه _ از این همه حرف من فقط دندون مصنوعی رو فهمیدم به چیز های دیگه توجه نکرد نتونستم جلوی خندیدنم رو بگیرم چون قیافش خیلی بامزه میشد وقتی حرص میخورد _ وای اردلان من عاشقتم _ منم عاشقتم _ خوبه که دارمت لبخندی بهم زد _ اردلان به نظرت دوست داری بچه چی باشه _ عزیزم یه بار که گفتم سالم باشه کافیه دختر شد شبیح تو بشه پسر شد شبیح من _ فکر خوبیه اسم چی _ اممم نمیدونم واقعا اسم چی دخترم با تعجب برگشتم عقب و مامان رو دیدم مطمعن بودم الان رنگم پریده از ترس نکنه حرف هامون رو شنیده باشه.
_ سلاممم مامان علیک سلام دخترم بیاین تو هوا سرده _ باشه بریم نگفتید اسم چی رو میخوابید انتخواب کنید اردلان به جای من جواب داد _ هیچی مادر اسم بچمون رو با حرص بهش نگاه کردم حالا چه بچه ای مادر خودتون بچه اید و با اردلان باهم خندیدن ولی من داشتم حرص میخوردن مرتیکه ی …. نمیتونه لال بشه و بپیچونه رفتیم داخل خونه و همه به اتاق هاشون رفتن و از اونجایی که من و اردلان نمیشد توی یه اتاق باشیم هر کدوم رفتیم توی اتاق جدا گونه ای و خوابیدیم از اونجایی که همه رفتن بخوان واقعن خوابم نمیومد تصمیم گرفتم برم حموم به اردلان پیام دادم که گفت وایسم باهام کار داره بعد چند دیقه اومد داخل و در رو قفل کرد _ اردلان چیکار میکنی _ گفتی میخوای بری حموم بیا باهم بریم با تعجب نگاه کردم _ عقلت کمه میفهمن همه آبرومون میره _ همه خوابن چک کردم _ رفتی تو اتاق ها فضولی.