دانلود رمان وسوسه های شورانگیز از نیلوفر قائمی فر کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 645
خلاصه رمان : مایا دختریست که با وجود داشتن پدر مادری بیخیال و بی مسئول ، خودساخته و مستقل بار میاد اما پر از عقده و کمبود ، در بیست و دوسالگی به اجبار پدر و مادرش مجبور به عقد پسری پولدار با جرایم پوشیده در میاد ، دوماه بعد عقد پس از ملاقات با منصور دوست پدرش و وکیلی زبده ، تصمیم میگیرند از کسری ، همسرش جدا بشه و در این طی عشقی شورانگیز سر تاسر لحظه هایی پر از هیجان و احساس پیش میاد اما این عشق یک جا در فرازو نشیبی غیر قابل پیش بینی قرار میگیره، اتفاقی که نمیشد حتی بهش فکر کرد…..
قسمتی از داستان رمان وسوسه های شورانگیز
میگفت بابا جان عقد با نارضایتی قبول نیست. منصور: زیر کل امضاهام فحش نوشتم. منصور وسط تعجب و ناراحتی خنده اش گرفت و گفتم: «به خدا نوشتم لعنت به داماد کله ی پدر داماد» منصور زد زیر خنده و با بغض گفتم: عمو منصور نخند تو رو خدا تو درکم کن. به خدا من به روزم با این لش نمیرم زیر به سقفا، چندشم میشه نگاش میکنم. المنصور اخم کرده بود و جدی گفت داریوش آدم این حرفا نیست. نیست؟ نیست ۱۳۴ نبود شده طمع عمو منصور طمع داره پدر و مادر منو میکشه منصور به خاطر پول زیر آب همو میزنند آخه این زندگی که شما دو تا دارید.
حاضرم قسم بخورم مادر بزرگ پدربزرگام گفتن شما دو تا بچه دار بشید که زندگی کنید ما پول میدیم به شما اینا هم همون شب دست به کار شدن. منصور لبشو با خنده گزید و کف دستشو آروم به پشتم زد و با غصه گفتم. عمو منصور من دارم دیوونه میشم پریروز مسابقه داشتم نتونستم شنا کنم وسط راه حالم بد شد قلبم گرفته بود زنگ زدم به مامان و بابا مامان گفته عروس دارم. بابا هم تلفن جواب نداده. منصور نگران نگام کرد و گفت چرا زنگ نزدی حداقل من بیام دنبالت. عاصی شده به اطراف نگاه کردم و گفتم شما که تازه پریروز از سفر اومدید.
منصور: خب باشه حالت بد بوده. من مگه پدر و مادر ندارم؟! آخه منصور این چه وضعش وقتی به دختر رو تو شونزده سالگی و پسر تو بیست سالگی بفرستند خونه بخت. میشن تنه و بابای من نگاشون کن. مامان سرخوش سرخوش با عجله نزدیک میشد در حالی که می گفت. مایا… مایا! این چه لباسیه پوشیدی ؟ نگاش کن نج نج وااای آبروریزا تو بدبختی؟ نداری یه کمد لباس کم آوردی؟ میخوای ابروی منو بیری برو اون لباسی که برات خریدم آوردم پاشو پاشو برو اونو بپوش به سر و وضع خود مامان نگاه کردم شبیه دخترای سی ساله بود دست کم ده سال جوون تر انقدر عمل کوفت و زهرمار کرده.