دانلود رمان نقطه شبنم از فرزانه صفایی فرد کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 3046
خلاصه رمان : نادرخان که از طلافروشان قدیمی و اسمورسمدار شیراز است همچون پدرسالار تمام اعضای خانودهاش را تحت سلطهی خود دارد و درواقع بر آنها حکومت میکند. کار و زندگی همهشان وابسته به اوست تا آنجا که در خصوصیترین مسائلشان دخالت میکند و عمدتاً هم به نتایج مطلوب میرسد. مگر در چند مورد خاص! دو فرزند و یک نوه! آنها که نتوانستد زیر بار این سطلهی ناعادلانه زندگی کنند و مقابل نادرخان ایستادند، اما مسلماً ایستادن مقابل نادرخان بهایی دارد که همهکس حاضر به پرداخت آن نیست. همهکس جز، باقر و باران و افشین که پیه خروج از زیر سایهی نادرخان را به تن مالیدند و عواقبش را به جان خریدند…
قسمتی از داستان رمان نقطه شبنم
شهره سر تکان داد و گفت: بله اولش به من هم اجازه ندادن اما یکی از دوستانم این جا مشغول به کاره با وساطت اون تونستم کنار باران بمونم. باقر “عجبی گفت و خواست صحبت را به خداحافظی بکشاند که شهره گفت: ببخشید آقاباقر شما با ماشین هستید؟نه شرمنده ام الان براتون تاکسی میگیرم شهره دست و سرش را با هم به نفی تکان داد و گفت: نه نه من با ماشینم ، ماشین پدرم دستمه اگه اجازه بدید شما رو هم برسونم کمی من من کرد و ادامه داد . راستش من بايد حتما باهاتون صحبت کنم. باقر كم كم معنی آن نگاه و حالت معذب کننده را می فهمید. نگران شد و گفت درباره ی حال وحید؟ در هم رفتن چهره ی شهره حتی با وجود ماسک به چشم باقر آمد و نگرانش کرد شهره آرام گفت نه ، درباره ی شبنم یعنی درباره ی اون روز که شبنم رفت ترکیه راستش نتونستم به باران بگم ، یعنی هنوز نمیدونم باید بهش بگم یا نه ، گفتم با شما مشورت کنم.
باقر گیج شده بود شهره با دست به سمت ماشینش اشاره کرد و باقر در میان فکرهایی که موریانه وار به مغزش هجوم آورده بودند به دنبالش راه افتاد. آمدن اسم شبنم قوه ی تحلیلش را کند کرده بود دستی به گلویش کشید و سوار ماشین شهره شد شهره راه نیفتاده و باقر متوجه لرزش دستهایش بود. شهره آرام گفت: با تمام وجودم از خدا میخوام که اشتباه کرده باشم. چهره ی باقر جمع شده و خیره به نیم رخ شهره مانده بود. شهره نفسی لرزان کشید و سرش را سمت باقر چرخاند. شما عکس جدیدی دارید که همه ی اعضای خانواده تون توش باشن؟ بین لبهای باقر فاصله افتاد ضعفی که معمولاً پس از شیمی درمانی در اندامهایش حس می کرد، حالا هم داشت خودش را نشان میداد ماهیچه هایش سست شده بود. عکس چی؟