دانلود رمان ناجی زخم خورده از نرگس کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 1341
خلاصه رمان : ترنم با پدری متعصب و سختگیر، تمام دلخوشی زندگیش به وجود مادرش و پسرخالهاش الیاس عجین شده. صمیمیت و وابستگی او و الیاس به کودکیشان محدود نشده و همچنان باقیست. با اتفاقاتی آراز برادر ناتنی الیاس درگیر زندگی ترنم و الیاس میشود و فصل تازهای از زندگی برایشان رقم میخورد.
قسمتی از داستان رمان ناجی زخم خورده
هنوزم فریادهاشون توگوشم تکرارمی شه وسرم مثل دیگ آب جوش داره قُل قُل می زنه…! بخصوص کلمه طلاق مثل سوهانی تیز و برنده رو اعصابم خط می ندازه…! قدمامو تندترکردم… انگار این پله ها هم لج منو دارن که تمومی ندارن…! تودلم خودمو سرزنش کردم به جای کمی معطلی قید آسانسورو زدم،حالا دارم به نفس نفس می افتم… وقتی جلوی در خونه رسیدم،بدون اینکه نفسی تازه کنم،زنگ درو فشردم… دلم عجیب به حضورش احتیاج داشت تا آروم بگیره…! اما در باز نشد…
یعنی خونه نیست؟!… باز زنگ درو فشردم… بازخبری نشد…! ای کاش قبل ازاینکه ازخونه بزنم بیرون، بهش زنگ می زدم… یه نگاه به ساعتم انداختم… یازده شب.! اگه بابا می دونست این وقت شب بیرونم،پوست سرمو غلفتی می کند… باز فشردن زنگ در،باز انتظار…! بغضم گرفت ازنبود آدمی که همیشه تو روزای طوفانی زندگیم،پناه می گرفتم زیرچترحمایتش…!
دستموکردم توکیفم، تا بهش زنگ بزنم اماقبل ازاینکه توآشفته بازارکیفم،گوشیمو بکشم بیرون… درباز شد… ازقیافه ش خوندم،با توپی پُر درخونه رو بازکرده،تاچند تا فحش نثار کسی کنه که دست از زنگ خونه ش برنمی داره…! اما با دیدن من به یکباره گرۀ بین ابروهاش پرکشید ونگاش پرازنگرانی وتعجب شد… به آرومی سلام کردم… بدون اینکه جوابمو بده، پرسید: -ترنم اینجاچیکار می کنی؟!…چیزی شده؟!
موهاش بهم ریخته بود، فقط یه شلوارک به تن داشت! خوابیده بود! امکان نداره این وقت شب خوابیده باشه! -انگاربی موقع اومدم…!خواب بودی؟ -می گم چی شده؟! بدجوری نگران شده بود!… به زورلبخندی زدم: -هیچی بابا! اومدم یه سربهت بزنم. این وقت شب؟!اونم تنهایی؟! -آره،مگه چیه؟! -مگه زده به سرت!…این وقت شب تک وتنها ازخونه زدی بیرون که بیای به من سربزنی؟!
یهو ازکوره دررفتم: -اصلاً اشتباه کردم اومدم پیشت!…خداحافظ.
رومو برگردوندم،برم اما قبل ازاینکه قدم ازقدم بردارم… مچ دستمو گرفت،منو کشید داخل خونه… تاخواستم اعتراض کنم،با اخم به چشمام زل زد: -این لوس بازیاچیه؟! خُب گیج شدم وقتی می بینم این وقت شب اونم تک و تنها پاشدی اومدی اینجا…! اصلاً توکِی ازاین کاراکردی که الان اومدنت برام عجیب نباشه