آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان میراث یاس از سیما نبیان منش دانلود رایگان

رمان میراث یاس از سیما نبیان منش با لینک مستقیم

دانلود رمان میراث یاس از سیما نبیان منش کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، انتقامی، بزرگسال

تعداد صفحات : ۳۳۶۵

رمان میراث یاس

خلاصه رمان: یاس همیشه آرزو داشته باشد و خودش داشته باشد. با معرفی دوستش، شغلی به عنوان مهماندار در هواپیمای شخصی مردی ثروتمند و مرموز به نام میراث پیدا می‌کنه. اما اونچه که به نظر شروعی روشن می‌آمد، خیلی زود به کابوسی ناخواسته تبدیل می‌شه اتفاقی که تو پرواز اول می‌افته، ضربه‌ای سنگین به اعتماد و امنیت یاس وارد میکنه…

قسمتی از داستان رمان میراث یاس

-بگیر بخواب! لبخند زدم و لبمو زیر لب گرفتم میراث با همه اخلاق های بدش خیلی نمیتونست از دست من عصبانی بمونه.
حتى اگه عصبانی بشه هم دستش اینجا به جایی بند نبود چون خوب میدونست ممکنه لو بره توجهی به تذکرش ندادم و دوباره دستمو کشیدم و گفتم نر سیدم و گفتم : – ميراث تو قهری با من ؟ با همون چشم های بسته جواب داد فکر کن آره. با لحنی عاجز گفتم: -میشه نباشی…؟ خیلی سریع جواب داد: نه اصلا…حالا دستتو بکش کنار و بخواب… من که اینجوری و تا وقتی اون ازم دلخور بود خوابم نمیبرد من که اینجوری و تا وقتی اون ازم دلخور بود خوابم نمیبرد. حالا که بعد از اینهمه مدت همدیگرو دیدیم اصلا دلم نمیخواست کدورتی بینمون پیش بیاد گله های منم به این خاطر بود که یکم به خودش بیاد و تو رابطه مون جدی باشه نه اینکه آزارش بدم.

دستمو از زیر لباس زیر پاش رد کردم که برسونم به … اما مچم رو گرفت و با بیرون کشیدن دستم سرش رو به سمتم چرخوند و گفت: با دست پس میرنی با پا پیش میکشی!؟ از یه طرف پسم میزنی از طرف دیگه تحریکم میکنی که چی!؟ همون دستمو روی به طرف صورتش گذاشتم و با و با جلو کشیدن خودم به سمتش گفتم بوسم کن میراث لابد با خودش به این نتیجه رسید این دختر دیوونه اس. ولی آره… من گرچه خیلی بهش سخت میگرفتم اما واقعا دیوونه اش بودم دستمو از روی صورت خودش برداشت و گفت حس و حالشو ندارم میخوام بخوابم. شب بخیررر داشت ناز میکرد و تلافی رفتارامو درمیاورد وگرنه میراث و دست زد زدن به من؟  شبیه به کینه شتری ها حرف میرد . ولی وقتش بود ببینم این مقاومت شکسته جیشه یا نههههه دستمو خیلی سریع و از روی لباس مالیدمش.

شق ورق رو به روی زارا و در سمت دیگه ی در ورودی هواپیما ایستادم اولین کسی که از پله ها بالا اومد هلن بود در حالی که مثل همیشه کیف لپتاپ و مدارکش همراهش بودن. درحین گذر از کنار ما نگاهی سراسر تحقیر و کینه به من انداخت. مشکلش رو با خودم نفهمیدم البته این دختر همیشه در هر نگاهی نمادی از غرورو خود شیفتگی و خود شاخ پنداری بود. توجهی نکردم شاید رسالت اون نفرت ورزیدن باشه اما من نه… نمی خواستم به خودم این اجازه رد بدم رفتار بد دیگران من رو هم بد بکنه. دستیارا و مشاورهاش یا بهتره بگم آدمایی که ظاهرا در تمام شرایط کنارش بودن زودتر از خودش بالا اومدن دلم واسش تنگ شده بود واسه همین با یه شیطنت به گام جلوتر رفتم و سرم رو یه کوچولو کج کردم تا ببینمش، سیگارش دستش بود و یکی از محافظ هاش هم پشت سرش ایستاده بود و اون تلفنی صحبت می‌کرد و می‌خندید.

از حرف هاش چیزی متوجه نشدم چون به زبون دیگه ای صحبت می کرد. محو تماشاش شدم توی اون تیپ جدید شلوار مشکی راسته و تیشرت با رنگ خاصی از طیف رنگی سفید و یشمى. بازوهاش به من چشمک میزدن و وسوسه ام می کردن واسه اینکه دست هامو دورشون حلقه بکنم! صحبت هاش که تموم شد سیگارش رو پرت کرد روی زمین و مغرورانه پله ها رو اومد بالا در حالی که از همون لحظه چشمش به من بود. لبخند زد. لبخند کامل که نه… یه نیمچه لبخند که البته بدجور به دل میشینه. لب هامو رو هم فشار دادم که توجه زارارو به خودم جلب نکنم هرچند اون از همون اول مشخص بود چشمش دنبالم… میراث که اومد بالا نامحسوس دستش رو به سمتم دراز کرد و انگشتامو فشار داد و همزمان یه چشمک بهم زد. آهسته خندیدم و با ابرو بهش اشاره کردم کارش رو متوقف کنه.  توجهی نکرد…

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: میراث یاس
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی، بزرگسال
  • نویسنده: سیما نبیان منش
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: ۳۳۶۵
  • حجم: ۱۰ مگابایت
  • منبع تایپ: باغ آیرل
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 1,149 بازدید
  • 55,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=2969
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.