رمان میدونی من کی ام از محدثه خسروی دانلود رایگان

رمان میدونی من کی ام از محدثه خسروی با لینک مستقیم

دانلود رمان میدونی من کی ام از محدثه خسروی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : 114

خلاصه رمان : شیدا فرزام، یا همون «ستاره»، دختری زیبا و باهوشه که تو یکی از دانشگاه‌های آلمان درس می‌خونه. اما یه راز بزرگ تو دلش داره و سال‌هاست به خاطرش هویتش رو مخفی کرده. حالا که تولد بیست سالگیش داره می‌رسه، تصمیم گرفته برگرده ایران و بالاخره این راز رو فاش کنه…

قسمتی از داستان رمان میدونی من کی ام

– چیو میگی؟ درست حرف بزن. – ببین اون دختره ستاره سهرابی که اون روز داشتیم دربارهش حرف میزدیم. سرم رو تند تکون دادم. – خب. – احتمالا خواهرتونه. منظورم شیداست. نیشخند عصبیای زدم. امکان نداشت. – چی میگی؟ شوخیت گرفته بیمزه؟ – نه به جون خودم DNIاین دختره با خواهرت یکسانه. –چی میگی؟ میثم کدوم DNI؟ –ببین ظاهرا این دختره و با اون دختره ماجد هردوشون از آلمان اومدن ایران. طبق قوانین اونجا برای شناسایی و تایید هویت آزمایش DNIدادن. وقتی من داشتم اون گردنبند رو که اون روز نشون دادی و جاش گذاشتی، بررسی میکردم، متوجه چند تا چیز شدم. اولا که تا یازده ساله قبل شخصی به این اسم وجود نداشته… دوم این اسم به عنوان دخترخونده ی شخصی به اسم آراد سهرابی ثبت شده، همچنین کسی رو میشناسی؟ متفکر سر تکون دادم.

–آره، آره از دوستای صمیمی بابامه. خب ادامه ش؟ تمامی مدارک تحصیلی این دختره از کلاس چهارم شروع شده… میدونی یعنی چی؟ –خب یعنی چی ؟ –،خب در ظاهر به نظر میاد طرف اینقدر نابغه س که سهسال جهشی خونده ولی اگه در نظر بگیریم، به دلایل امنیتی حاضر شدن یه نفر با هویت جعلی به مدرسه بره و زندگی کنه و پای یه کله گنده از پلیس در میون باشه، اونوقت همه چیز جور درمیاد. نمیتونستم حرف بزنم. گلومو بغض گرفته بود و حالم خوشی نداشتم. خدایا این محال بود. یعنی اون یازده سال تمام با هویت جعلی زندگی کرده بود؟ یعنی تموم مدت زنده بود؟ –راستش به احتمال زیاد خواهرت زنده بوده… حداقل تا هفته ی گذشته که همینطور بوده. –هی… میثم میگم این چیزا تا چه حد صحت داره؟ –تا الان که صد درصد. –ولی آخه من… من … –میدونم، میدونم منم باور نمیشه ولی بد نیست این دختره رو پیدا کنی و باهام برید یه تست DNIبدید.

البته برای این قضیه رضایت خودش الزامیه ولی به چه بهونه ای. –یه کاریش میکنم. فعلا خدافظ. تا گوشی قطع کردم، یکدفعه بدنم سست شد و روی زمین افتادم. حتی میثم نشونه هایی از زنده بودنت پیدا کرده دختره ی دیوونه اما اگه واقعا زنده بودی، چرا اینقدر طولش دادی؟ چرا تمام مدت منو تنها گذاشتی؟ ستاره سهرابی یعنی تو واقعا همون کسی هستی که من فکر میکنم؟ امیدوارم که باشی. یعنی میخوام که باشی. نمیتونستم وقت رو تلف کنم. به ساعت نگاه کردم. تازه نهصبح بود. باید یهزنگ به ساسان بزنم ببینم میتونه این آراد سهرابی یا کسی رو که بتونه منو بهش وصل کنه، پیدا کنه. نمیدونم چرا بعد این همه سال دوباره یه روزنه ی امید تو دلم به وجود اومده که شیدا ی من زنده ست. مثل فنر از روی زمین بلند شدم و لباس عوض کردم. از توی اتاق داد زدم: – شهاب سوئیچ ماشینتو قرض میدی، باید سریع یه جایی برم.

از پله ها پایین رفتم و وقتی به سالن رسیدم، دیدم شهاب نیست ولی سوییچ ماشین و شال گردنش روی میز عسلی بود. وقت نداشتم که منتظر بمونم بیاد. سوئیچ رو قاپیدم و از خونه بیرون رفتم. به در ورودی که رسیدم، قبل از اینکه دولنگه اش رو باز کنم، دیدم یه نامه زیر در افتاده. برش داشتم و مشغول خوندن شدم. «اگه انقدر برای دیدن خواهرت مشتاقی، بهتره عجله کنی چون تا دوساعت دیگه راهی ملکوت میشه مگر اینکه تا ابد زیپ دهنش برای افشا کردن رازمون بسته باشه». کاغذ رو توی دستم فشار دادم. باید عجله میکردم. شماره ی کسی که تمام این مدت ملک عذابم شده و الان تنها امیدم برای نجات شیدا بود، به زحمت پیدا کردم و موبایل رو روی گوشم گذاشتم. مدام زنگ میخورد اما کسی جوابمو نمیداد و تنها راهی که به ذهنم رسید، فایل صوتی بود. فقط امیدوار بودم به موقع بهش برسه.