آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان مه ربا از مهری هاشمی دانلود رایگان

رمان مه ربا از مهری هاشمی با لینک مستقیم

دانلود رمان مه ربا از مهری هاشمی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 1229

خلاصه رمان : هونام بخشایش یه آقازاده‌ی یاغیه، کسی که از سیاست و قدرت فراریه اما تو رأسشه.
پدرش یکی از مردان قدرتمند کشوره و تنها پسرش باید کمک حالش باشه اما هونام از پدرش و هر چیزی که بهش ربط پیدا می‌کنه گریزونه، چون اون رو مقصر مرگ یکی از عزیزانش می‌دونه.
از خونه‌ی پدریش بیرون زده و یه شرکت همراه پسر عموش و بهترین دوستش راه انداخته و اونجا داره توی خفا یه زندگی آروم رو می‌گذرونه، البته اگه پدرش و دخالت‌ها و خرابکاری‌هاش واسه برگردوندن پسرش اجازه بده.
با پر رنگ شدن خرابکاری‌های دختر شیطون داستان توی شرکت توجه هونام بهش جلب می‌شه و اینجا آغاز کلکل‌هاییه که مرد ساکت و آروممون رو به یه پسر خشن تبدیل می‌کنه.

قسمتی از داستان رمان مه ربا

پرستار نیستی مگه؟ واسه تو کتک خوردما دم کوتاهی از هوایی که حالا داشت رو به گرفتگی و گرما می رفت گرفتم و کمی تنم رو کش دادم تا بتونم به بینیش و زخمش دسترسی بهتری داشته باشم. دستمال رو روی زخمش گذاشتم و سعی کردم تا جایی که میشه با ملایمت برخورد کنم حتی طاقت به لحظه دیگه درد کشیدنش رو نداشتم. درسته این مرد واقعاً روی اعصابم بود و گاهی اوقات میخواستم سر به تنش نباشه اما واقعاً و از ته دلم نمیخواستم به خاطر من آسیب ببینه و درد بکشه حالا این صورت داغون شده و کبودیهایی که کم کم بیشتر داشت خودش رو نشون میداد داشت بهم دهن کجی میکرد و می گفت به خاطر تو این اتفاق افتاده نه هیچ کس دیگه. نگاهی به چشمهای بسته ش انداختم پلکهاش میلزید و من با صدای ضعیفی گفتم – درد داری؟ آبی های پر خونش رو باز کرد انگار از فاصله ای که باهاش داشتم خوشش نیومد که اخم کرد و حین گرفتن دستمال و فشردنش روی زخمش جواب داد …

نه من بازم معذرت میخوام به خدا اگه فکرشو میکردم همچین اتفاقی ممکنه بیفته اصلا نمیذاشتم باهام همراه بشین من…. کلافه دستمال رو پایین کشید و حین پرت کردن تو جوب گفت: بی خیال مهم نیست میتونستم عین خیالم نباشه و برم وقتی نرفتم یعنی مقصر خودمم اینقدر معذرت خواهی نکن عصبی میشم. لبهام رو به هم فشار دادم و با همون نگاه شرمنده بهش خیره شدم. نگاهی به چپ و مسیری که تیام باید میرسید انداخت و سمتم برگشت. داداشت که اومد یه جوری بپیچونش من باید برم خونه م میگم هونام بیاد پیشم نگران نباشین چطوری رانندگی میکنی؟ دستهاش رو بالا گرفت و جلوی صورتم تکون داد. دستام سالمه نشکسته چشم ریز کردم و خیره به دست هاش جواب دادم الان گفتی دستات جون نداره به یه پوزخند اکتفا کرد و من حین ایستادن گفتم همچینم گیر این نیستیم که ببریمت خونه مون نیازی به پیچوندن نیست کافیه بگی نمیخوای بیای همین ایستاد، انگار سرش کمی گیج رفت که مکث کرد و بعد تکون دادن سرش گفت تو دیگه خیلی پررویی دختر اصلاً شنیدی اون بی پدر چیا در مورد ما گفت؟

فکر کردی من گفتم همچین چیزی نیست داداشتم باور کرد الانم به کاره پاشم بیام خونه تون اون داره مردونگی میکنه به خاطر کمکی که کردم دم نمیزنه تو هم نمیفهمی چه حالی داره؟ دست به سینه شدم و با اخم تو پیدم تیام هر چی ما بگیم قبول میکنه احمق نیست که به حرف بقیه مارو اذیت کنه. سری به تأسف تکون داد.حق با توئه من اشتباه کردم از اینکه تو غلط کردی کفری جلو رفتم و دستم رو تخت سینهش کوبیدم که بلافاصله صورتش جمع شد و جای ضربه رو ماساژ داد. با من درست حرف بزن بخشایش باز سرش رو تکون داد. تیام از پیچ کوچه داخل شد و دایان سرش رو کمی نزدیک آورد.طراف من نباش حضورت اذیتم میکنه. خوش ندارم ببینمت مات نگاهش کردم چرا اینقدر از من متنفر بود؟ به خاطر همون دعوای روز اول؟ خیره تو چشم های ماتم ادامه داد و دلم هری پایین ریخت منکه مردم اگه سر قبرم اومدی گردو تو خرماهام نذار به خرما حساسیت دارم دوست ندارم تو ختمم پخش بشه حلوا درست کنی کافیه تیام که رسید ترجیح دادم سکوت کنم. خاک بر سرم شنیده بود. اون مزخرفی که گفته بودم رو شنیده بود و من از خودم بدم اومد چطور تونسته بودم آرزوی مرگ کنم براش؟

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: مه ربا
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: مهری هاشمی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1229
  • حجم: 8.41 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 1,740 بازدید
  • 50,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=4657
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.