آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان معانقه از مهری هاشمی دانلود رایگان

رمان معانقه از مهری هاشمی با لینک مستقیم

دانلود رمان معانقه از مهری هاشمی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 2118

رمان معانقه

خلاصه رمان : شیرین هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد روزی برای حفظ جانش، مرز بین درست و غلط را بشکند. اما سرنوشت او را واداشت تا به زندان نفوذ کند و با آزاد کردن یک زندانی خطرناک، همه چیز را زیر و رو کند. مردی که پا به زندگی‌اش گذاشته، خشن، غیرتی و به شدت متفاوت از مردان اتوکشیده و پولدار اطراف اوست. مردی از پایین‌شهر، با زبانی ساده و رفتاری تند، اما پر از قدرتی خام که هیچ‌کس شبیهش را ندیده. شیرین حالا می‌خواهد او را به دنیا معرفی کند، در کنارش بایستد و نشان بدهد که انتخابش، همان مردی است که همه تحقیرش می‌کنند. اما این تصمیم پرده از رازهایی برمی‌دارد که همه‌ی حقیقت‌ها را دگرگون کرده و هیجانی طوفانی به داستان زندگی‌شان می‌بخشد…

قسمتی از داستان رمان معانقه

– با ما باش خانوم میخ چی شدی؟ تکون سخت از این حواس پرتیم خوردم و با عجله گفتم: – بله خودمم شیرینم. کمرش رو صاف کرد و بلافاصله در ماشین رو باز کرد، روی صندلی شاگرد جا گرفت و بدون اینکه نگاهم کنه لب زد: – نیکسامم، نیازی. خودم رو نباختم، اون قیافه ی جدیم رو حفظ کردم اما حقیقتاً انتظار همچین چیزی رو نداشتم. تصوراتم از کسی که بهم معرفی شده بود این نبود. – خوشبختم. خیره به رو به رو بود و سرش رو به تأیید تکون داد. حس میکردم واسه جلسه ی معارفه باید چیزی بیشتر از اسم هامون میگفتیم اما انگار اون نظرش این نبود که ساک رو عقب انداخت و گفت: – یه لنگه پایی، منتظر کسی هستی؟ – منتظر شما بودم. از قصد شما رو محکم و کشیده ادا کردم که از همین اول کار حساب دستش بیاد و فاز صمیمی شدن برنداره، اما انگار کنایه م براش نامفهوم بود که مثل قبل ادامه داد.

– خب پس، راه بیفت. نگاه از نیم رخش گرفتم، دست به سینه سرش رو به پشتی صندلی تکیه داده بود و حالا چشم هاش رو بسته بود. ماشین رو روشن کردم و بعد از فشردن پدال گاز گفتم: – فکر میکنم الان باید با هم صحبت کنیم، به نظرم این چند سالی که تو زندان بودین به اندازه ی کافی وقت استراحت داشتین. گوشه ی لبم از کنای های که بارش کردم بالا رفت اما بلافاصله بعد جواب دهنم و بستم و هر دو دستم رو روی فرمون مشت کردم. – هم قفسیم یه روز نفسِ زنشو بریدچون زیادی وِر میزد. آب دهنم رو بلعیدم و نگاهی به چشم های بستهش انداختم: – این چه ربطی به من داره؟ – ما آدما مثل یه تیکه لباسیم. بهش عطر بزنی بوی اونو میگیره، بهشم گوه بمالی بو گندش تاست میکنه. تن ما هم به تن هر کی بخوره رنگ اونو به خودش میگیره. حالا بگو میشنوفم. واسه جواب دادن مکث کردم.

داشتم سعی میکردم به خودم بقبولونم که اینی که گفت تهدید نبود، اونم همین اول کار پس سعی کردم قسمت اول جمله ش رو کلاً نشنیده بگیرم و برم سراغ بخش بعدیش. – با چشم های بسته!؟ امکان نداره، هیچکس تو خواب نمیتونه چیزیو بشنوه. بالاخره تونستم کاری کنم نگاهم کنه. سرش سمتم چرخید و چشم هاش باز شد. نگاهم مدام بین جاده و چشم های سرخش در گردش بود که گفت: – چند سوایی میشه که با چشم باز خوابیدمو با چشم بسته بیدارم، حرفی داری بزن نداری زیپو بکش چون نمه نمه اعصابم داره کیشمیشی میشه. خیلی زود بود تا به این نتیجه برسم انتخابم اشتباه بوده اما همین لحن صحبتش داشت بهم نهیب میزد که احتمالا از همین امروز قرار بود بابا به نتیجه ی دلخواهش برسه و عذرم رو بخواد. مسعود نگفته بود این مرد با همچین لحنی حرف میزنه، خدایا داشتیم میرفتیم که بابا رو بهش معرفی کنم

آدمی نبودم که در برابر توهین سکوت کنم ولی اینقدر استرس داشتم که نمیخواستم بیشتر از این بهش دامن بزنم. واسه آروم شدن چندتا نفس عمیق لازم داشتم و با یه دم و بازدم درست بهش رسیدم. چند دقیقه ای رو تو سکوت روندم، خیابون اصلی منتهی به زندان رو رد کردم و با ورود به جاده ای که مارو به اتوبان میرسوند لب هام روتر کردم، باید واسه ادامه ی این مکالمه از کلمات درستتری استفاده میکردم. به هر حال اون یه خلافکار بود و به قول خودش با خیلی ها دم خور شده بود نمیتونستم ریسک کنم. – جناب نیازی شما در جریان چونو چرای این بازی هستین، تا جایی که میدونم توضیحات لازمو مسعود بهتون داده. پوزخند زد و چیزی رو زیر لب زمزمه کرد که باعث شد سکوت کنم و نگاهی بهش بندازم. – چیزی گفتین؟ ابروهاش رو بالا انداخت. – مهم نبود، بقیه ش؟ باز نفس عمیق کشیدم، با هر نفس عمیق یه بوی خاصی تو مشامم میپیچید.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: معانقه
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: مهری هاشمی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 2118
  • حجم: 11 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 4 بازدید
  • 60,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=12730
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.