دانلود رمان لمس تنهایی ماه از منا امین سرشت کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 1999
خلاصه رمان : همیشه آدمها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همهی چهرههایی که میبینیم، آدمهایی هستن که نمیشه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهاییهاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوستهی سفت و سخت رو شکوند. این قصه، قصهی بیرون کشیدن یه روح پاک از یه جسم خسته و آسیبدیدهست. قصهی دیدن زیباییهای ذاتی آدمها، بیتوجه به حصار جسمانی اونها. این قصه… یعنی قصهی «لمس تنهایی ماه»…
قسمتی از داستان رمان لمس تنهایی ماه
کیاراد نگاه گذرایی به ماهرخ کرد و رو به سلامی سری تکان داد. –به خودش هم گفتم که سعی میکنم نذارم اتفاقی براش بیفته. اگه هرچه زودتر پرونده ی این خرابکاری بسته بشه، جوری با اون اشخاص رفتار میکنم که دیگه هوس نکنن کسی رو تهدید کنن. سلامی سر برگرداند به طرف ماهرخ و دست هایش را از هم باز کرد. –الان دیگه کیاراد دقیقا میدونه تو کی هستی و از طرف چه کسی پیشش رفتی. پس ترسی از بابت برملا شدن رازت نداری. اگه تصمیم بگیری وارد کارخونه اش بشی، اول و آخر به درخواست خودشه که داری کارو شروع میکنی.
هر دستاوردی داشتی در اختیار خودش قرار میدی و با هم به نتیجه میرسید که در ادامه چطور پیش برید… خب، نظرت چیه؟ ماهرخ که ساکت ماند، سلامی برای اطمینان دادن به او گفت: –من هنوز هم روی پیشنهادم، برای به کار گرفتنت پیش خودم، هستم. خوب فکر کن. اگه دنبال یه شغل بی دردسری، فکر کنم همین جا مشغول بشی برات بهتر باشه. کیاراد لنگه ابرویی بالا انداخت و سرش را سمت ماهرخ برگرداند. حالا هر دو مرد منتظر جواب ماهرخ بودند. ماهرخ چشم از کف دستش برداشت. متوجه نگاه کیاراد شد و سرش را به طرف او برگرداند.
در نگاه او هیچ چیزی نمی توانست بخواند، جز اینکه فقط منتظر یک جواب بود. سلامی اما لبخند به لب داشت. اگر میشد بفهمد چه در سر این مرد میانسال میگذرد، که درست در لحظه ی آخر دوباره از پیشنهاد خودش رونمایی کرده، خیلی خوب میشد. هیچکسی از یک شغل دولتی بی دردسر بدش نمی آمد. اما ماهرخ دلش میخواست شغلی مرتبطتر به رشته ی تحصیلی اش داشته باشد. رشته اش را دوست داشت و اگر تا آن روز نتوانسته بود کار مناسبی پیدا کند، برای این بود که در محیط های معمولا مردانه ی کارخانه ها، کسی نگاه خوبی به او و ظاهر و چهره اش نداشت.