آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان طاغوت از دلیار دانلود رایگان

رمان طاغوت از دلیار با لینک مستقیم

دانلود رمان طاغوت از دلیار کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 1847

رمان طاغوت

خلاصه رمان : در آیینه به خود لبخند غمگینی می زنم و از جا برخاسته لباس هایم را به تن می کنم. صدای زنگ آیفون دلهره را به قلبم سرازیر می کند. با عجله روسری ام را به سر میکنم و به دور صورتم حالت داده چادرم را همراه با کیفم بر می دارم. صدای سلام و علیک گفتنش با پدر و مادرم به گوش می رسد. از اضطراب روده هایم درهم می پیچند. با همان دست های لرزان چادرم را به روی سر می گذارم و از اتاق بیرون می روم. صدایش هنوز هم بیرون از خانه می آمد. دسته ی کیفم را در مشت می گیرم و تمام اضطرابم را از طریق ناخن به روی تن دسته ی بیچاره اش فرو می کنم. پا که به بیرون می گذارم مرا می بیند

قسمتی از داستان رمان طاغوت

به هق هق می افتد .حق می دادم؛ انگار هیچ کدامشان نمی توانند باور کنند عاشق شده ام عاشق کسی که قلبش پس مانده ی هم خون خودم است! صبح قبل از اینکه مادرم به سراغم بیاید بیدار می شوم. نور خورشید کماکان با تلاش خودش را از پس ِپرده ی ضخیم به صورتم می تابد. کلافه در جایم می غلتم و دستم را به روی بالشت ِنرم و سبک آوند می کشم. تختمان دو نفره است. هیچ وقت دوست نداشتیم از هم جدا بمانیم. با اینکه پنج سال فاصله سنی میانمان بود طاقت دوری از یکدیگر را نداشتیم. دلتنگش هستم و روی زنگ زدن به او را ندارم. نمی دانم چه حسی در وجودم زبانه می کشد که در عین بی تقصیری خودم را مقصر می دانم! پاهایم را از تخت آویزان می کنم. ناخن های لاک خورده ام خودنمایی می کنند.

دیشب و حتی صبح نمازم را نخواندم و به عشق این رنگینک ها و عشق پر شور یک طرفه شبم را گذراندم. تقه ای که به در می خورد سر و پا می ایستم. مادرم هنوز هم ناراحتی اش را بیان میکند و من خودم را به کوچه علی چپ می زنم: -می خواستم بیدارت کنم. موهای لخت و خرمایی رنگم را پشت گوش می زنم و با لبخند می گویم: -صبح بخیر. لبخندش غمگین است و قلبم همانند کاغذی مچاله می شود: -صبح توام بخیر. تنه اش را از چارچوب در می گیرد و می رود. با غم به سراغ کمد لباس هایم می روم. دستی به مانتوی صورتی رنگم می کشم. پارچه ی لطیفش را دوست دارم. با احتیاط از رگال جدایش می کنم و دستم را به سمت رگال روسری ها برده آنی که طرح هندسی با تمام طیف رنگ ها را داراست بر می دارم.

حالا باید چه می کردم؟ اصلا اگر پشیمان شده باشد چه؟ با عجله خودم را به سرویس بهداشتی می رسانم. از دیشب تا به الان زیر چشمانم گود رفته است. شیر آب را باز می کنم و آب خنک را به صورتم می پاشم. حس می کنم چشمانم باز تر شده اند. انگار دیشب تک تک قطره اشک هایم مردمک هایم را کور کرده بودند! از سرویس بهداشتی که بیرون می زنم آبتین را می بینم. با دیدنم می خندد. حتی خنده های او هم غم دارد! به من نزدیک که می شود موهایم را مثل همیشه بهم می ریزد و کشدار می گوید: -زود بیدار شدی جغله؟ چقدر جغله گفتن هایش را دوست دارم .بعد رفتن از این خانه چه کسی جغله صدایم می زد؟ در تلافی کارش ناخن بلندم را در پوست بازوی تنومند و ورزشکاری اش فرو می کنم

و با جیغ می گویم: -صدبار گفتم این کار رو نکن ،موهام توی هم گره می خوره. به حرص خوردنم قهقهه می زند و اینبار موهایم را می کشد. با اینکه حرصم را در می آورد، می دانم برادریست که عاشقانه دوستم دارد.ُ با دو دست او را به سمت دیگری هل می دهم و پا به فرار می گذارم. به اتاقم که پناه می آورم حوله را روی صورت خیسم می کشم و به سمت صندلی میز آرایش رفته می نشینم. بر خلاف آوند زیاد اهل آرایش نیستم. تنها به همان رژ صورتی و ریمل اکتفا می کنم. آوند زیباست؛ با آن چشمان آبی دریاییش شباهتی به پری ها دارد. من برخلاف او و آبتین تنها موهایم خرمایی رنگ است و چشمانم همانند پدرم عسلی رنگ. به قول خودش مرا از ظرف عسل گرفته بودند!

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: طاغوت
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: دلیار
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1847
  • حجم: 18 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 135 بازدید
  • 60,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=9468
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.