دانلود رمان صیغه ارباب از ونوس کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اربابی، صحنه دار
تعداد صفحات : 736
خلاصه رمان : ارباب خشن و مغروری که دختر باکره صیغه میکنه به بدترین شکل بکارتشون رو میگیره. رادمهر ارباب خشن و مغرور عمارت آریانفر، یه پدر جوون و خوشگذرونه که به دنبال مادری برای پسر چهارساله شه. سراغ دخترای زیادی میره و رو هر کدوم یه عیبی میذاره تا اینکه لادن رو میبینه صیغه اش میکنه و …
قسمتی از داستان رمان صیغه ارباب
چشمی گفتم که رو به نیلو کرد _توم که خیلی وقته با رسم و رسوم ما آشنایی! پس باهمدیگه برای گرفتن لباس میریم چون منم میخوام لباس بگیرم. ناراحت سرمو پایین انداختم عمه خانم انگار برای من ارزشی قائل نبود! منو با خدمتکار میفرستاد و خودش به نیلو افتخار همراهی داده بود اما وایسا و نگاه کن خانوم جون یه لباسی انتخاب میکنم که دهنت باز بمونه. بعدظهر همه برای گرفتن لباس بیرون رفتیم مهتا با دیدن هرلباس کلی ذوق میکرد اما من یه لباس خاص میخواستم یه لباسه…. با دیدن لباسی که تن مانکن بود. دهنم باز موند خیلی شیک و با بالا تنه کاملا راسته که حسابی به اندامم میومد نیشخندی زدم.
نیلو با اون اندام چاقش بعید میدونم لباس مناسب رضایت عمه خانم رو پیدا میکرد! اینقدری غرق پیدا کردن لباس بودم که مراسمو به کل فراموش کرده بودم لباسو فوری گرفتم و به آرایشگاه رفتم دلم میخواست امشب حسابی رضایت عمه خانم رو جمع کنم تا با افتخار منو به بقیه معرفی کنه. یه آرایش ملایم کردمو و موهامو یه شینیون زیبا و ساده انجام داد! مهتا مدام غر میزد و هول هولکی دنبالم راه میفتاد! با تموم شدن کارم یه تاکسی گرفتیم و با رسیدن به عمارت با استرس به ساعتم نگاه کردم. درا باز بود و آهنگیم در حال پخش بود با استرس از شلوغی رد شدم و وارد عمارت شدم که نگاها سمتم برگشت!
آهنگ ابراهیم زاده در حال پخش بود: _امشب یه غم تو دلمه که باز واسم ته نداره یادت! کاری میکنه که چشام تا خود صبح بباره، هرکی یه روز اومد توی دل من فرداش رفت! همه رو از نظر گذروندم لباسم یه لباس زرشکی و دنباله دار بود! با نگاهم دنبال نیلو گشتم یه کت سبز و تنگ پوشیده بود و دکمه کت در حال جر خوردن بود! و یه گل که از پر درست شده بود گوشه کتش بود!و یه شلوار تنگ و کوتاه! لبخندی زدم و به سمت عمه خانم رفتم و دستشو بوسیدم که لبخند رضایتی زد و سرشو جلو اوارد: _آفرین! لبخندم پهن شد.