دانلود رمان شیطان یا فرشته از نیلوفر قائمی فر کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 653
خلاصه رمان :
تاحالا شد به عواقب رفتار و گفتار و کردارتون در مقابل اطرافیانتون فکر کنید؟
شده کارما پس بدید و قربانیِ کسی بشید که تا دیروز خردش میکردید به سُخره میگرفتید و ذلیلش میکردید؟
آیا به این ضرب المثل عقیده ای دارید
که با هردستی بدید با همون دست پس میگیرید ؟
شور و عشقو با انتقامِ عُقده ها رو تجربه کردید؟آیا شده حتی از یک ثانیه ی بعد زندگیتونم خبر نداشته باشید؟
شده گاهی در چاهی بیفتید که قبلا برای کسی کنده بودید و حالا درست بالای اون چاه همون آدمه و در قعر چاه خود شما؟
میخوام داستانی رو براتون تعریف کنم که هرخط رمان اوج هیجان و شور و احساس کنید و هر لحظه به خودتون بگید آیا منم مثل او هستم؟
قسمتی از داستان رمان شیطان یا فرشته
روی صندلی پشت اون ویترین لعنتی نشسته بودم. تنم میلرزید. تا حالا بی حجاب، حتی جلوی پسرخاله و پسر عمو و… هم نبودم. روی حتى جلوی (طاها) که میدونستم چندوقت دیگه باهم ازدواج میکنیم حالا این صندلی لعنتی نشستم با یه شلوار جین جذب آبی یخی و تی شرت جذب سفید. تی شرتم از روی قسمت شکم کشیدم به سمت جلو که، از حالت چسبونکی و جذب که سینه مو بیشتر به رخ میکشید، رها بشه. موهامو روی سینه م گذاشتم. زیر لب گفتم: خدایا نجاتم بده خدایا از این خاری و خفت نجاتم بده.
حتی نمی دونستم یه دقیقه بعد چه بلایی سرم میاد من برای زیارت یک ماه و نیم مونده به عروسیم اومدم کربلا نمیدونم شاید قسمت بود. شاید حکمتی بود. اما تو راه برگشت به اتوبوسی که سوارش بودم حمله شد و یه سری مرد که ورتاشونو پوشونده بودند و عربی حرف می زدند فقط زن های اتوبوسو با خودشون بردند.چه ترسی داشتیم قالب تهی میکردیم، یکی از دخترا ، از ترس سنکوپ کرد. قبل از اینکه به محل مورد نظر برسیم طفلک سنکوپ کرد. چشمامونو با دستمال بسته بودند دهن هامونم همینطور.
بعد ساعت ها حرکت بالاخره یه جا متوقف شدیم تازه وقتی چشم بندها باز شد فهمیدم که علاوه به تا زنی که از اتوبوس ما و دو تا اتوبوس دیگه ربوده بودند، نزدیک به سی زن دیگه هم در اون مکان که شبیه به قرنطینه بود هستند. یه پزشک آوردن همه مونو معاینه کرد باکره ها از زن ها جدا شدن. دوباره چشم ها دهانمون رو بستن. ما رو بردن به جای دیگه نمیدونم کجا بود به شدت حالم بد بود. این دزدیدن تا استقرار سه روز طول کشید و تو این مدت فقط سه وعده غذایی خورده بودیم. در برابر استقامتمون کتکمون زده بودن.