رمان شوفر جذاب من از الهه_ا دانلود رایگان

رمان شوفر جذاب من از الهه_ا با لینک مستقیم

دانلود رمان شوفر جذاب من از الهه_ا کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 1275

خلاصه رمان : _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با دایان باشی، فهمیدی؟

دوست داشتم داد بزنم و بگم: ” خسته شدم دیگه از این زندگی که همش باید یکی رو دنبالم راه بندازم” باید کاری میکردم تا اینم زود فرار میکرد و خودش از کارش استعفا میداد. سکوت کردم و مثل همیشه حرفاش رو قبول کردم و گفتم: _ باشه بابا… من دیگه میرم!

قسمتی از داستان رمان شوفر جذاب من

باز نزدیکم اومد و گفت: اینجوری که تو فکر میکنی نیست برکه… اگه تو قاضی می شدی قبل این که مجرم حرفی بزنه یا از خودش دفاع کنه، حکم اعدام رو واسش میبریدی میخوای دلیل اصلی رو بدونی یا این فکرای سمی که تو سرته رو باور داری اخمام تو هم جمع شد و عصبی گفتم این فکرای سمی رو خودت تو فکر من آوردی. اگه من بعد از رابطه با تو ولت میکردم و تنهات میذاشتم چه حالی میشدی دایان؟ چند بار سر تکون داد و گفت من میدونم اشتباه کردم برکه ولی اگه چند دقیقه ای تنهات گذاشتم دلیل دیگه ای داشتم نه این که بخوام از خواب بودن تو سواستفاده کنم و به ماهگل فکر کنم دلیلت چی بوده دایان؟

خندید و گفت: اگه بهت بگم قول میدی این کار زشتم رو فراموش کنی. چشم غره بهش رفتم و خواستم چیزی بگم که زودتر از من گفت: رفتم سیگار کشیدم تا آروم بشم چون نمیخواستم گند بزنم به خوابت و باز باهات باشم. حرفی که بهم زد، منو تو جام خشک کرد. من چه فکرهای مزخزفی اومده بود تو سرم و اون به چه دلیل کنارم نبود؟ از شدت خجالت گوشه لبمو گاز گرفتم و از کنارش بلند شدم. این بار جلومو نگرفت کلافه نفسم رو بیرون فرستادم. حالا آشتی کردی حوضچه خانوم؟ متعجب سمتش برگشتم و گ و گفتم: چی؟ خندید و روی تخت دراز کشید دستاشو زیرش گذاشت و گفت چون حوضچه صدات زدم تعجب کردی؟

ابروم بالا رفت و با حرص نگاهاش کردم. حوضچه؟ بزغاله؟ چرا تازگی ها هر کسی به اسمی واسه من انتخاب میکرد؟ اسم من برکه اس نه حوضچه… جرات داری یه بار دیگه این جوری صدام کن تا ببینی چه بلایی سرت میارم. حرص خوردن منو که دید قهقهه زد دستم مشت شد و با حرص صداش زدم دایان؟! اهمیت نداد و گفت: برکه میدونی از چه موقعی بهت میگم حوضچه که شاید زورم به ماهان نرسید و اون هنوزم همون جوری. دوست داره صدام میکنه ولی قطعا زورم به دوست پسرم که میرسید…