آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان شاید از لیلی دانلود رایگان

رمان شاید از لیلی با لینک مستقیم

دانلود رمان شاید از لیلی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 3736

رمان شاید

خلاصه رمان : روی زمین کز کرده، دست‌هایم را دور زانوها حلقه کرده بودم و با چانه‌ای تکیه‌زده بر دست‌ها، به ناخن شست پاهایم زل زده بودم. تلاش می‌کردم با تمرکز بر رنگ‌پریدگی‌شان که همیشه سوژه‌ی حرف‌های فریده بود، از فکرهای دیگر فرار کنم. مامان گریه می‌کرد و من با گلویی گرفته، سکوت کرده بودم.

قسمتی از داستان رمان شاید

تا وقتی که جوابش را نداده بودم متوجهی بغضی که توی گلویم جا خوش کرده بود نشده بودم. راستگو هم شده بودم دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. – شوهرم. بعد از به زبان آوردن این حقیقت فراموش شده، بی آنکه بتوانم جلویش را بگیرم، اشک توی چشم هایم حلقه زد. آخرم را شنیده ای اما در دلت هیچ التهابی نیست با تو مرگ و بدون تو مرگ است عشق را هیچ انتخابی نیست  ماندن یا نماندن سوال این نیست. آی که چشم های تو میگویند بمان می مانم حتی اگر جهان را بر شانه های خسته ی من آوار کرده باشی + حسین منزوی. قانون سوم نیوتن… قانون کنش و واکنش… برای هر عملی عکس العملی هست… عکس العمل نشان داده بود؟ برای همین گوشی اش را خاموش کرده بود؟ آن قدر با شماره ای که در تمام این سال ها آن را حفظ بودم تماس نگرفته بودم.

که حتا نمیدانستم که خاموش بودن موبایلش طبیعیست مثل شیوا که نیمی از اوقات گوشی اش به طور خودخواسته خاموش است، یا غیرطبیعیست، مثل مینا که اگر گوشیاش خاموش باشد باید نگران حالش شویم. باید نگران حالش میشدم؟ حالش خوب نبود؟ حالش خوب بود؟ چرا گوشی اش را خاموش کرده بود؟ ! در تمام این سال ها حتا در طول این بیش از چهار ماه حتا یک بار هم تلفنی با او صحبت نکرده بودم حتا یک بار حتی نمیدانستم صدایش از پشتِ تلفن چقدر با صدای بی واسطه اش فرق دارد که از پشتِ تلفن هم «حمید» است؟ همان قدر قابل اتکا و مطمئن؟ قابل اتکا بود؟ همین جوری گذاشته و رفته بود! خیلی هم قابل اتکا نبود انگار . که سعی کردم به قدم هایم سرعت بدهم اما نمیشد انگار که سنگی به پاهایم بسته باشند به نفس نفس افتاده بودم اما این راه به پایان نمیرسید.

زمین و زمان با من درافتاده بودند. لج کرده بودند؛ ترافیک… مردم انگار امروز و در این ساعت همه شان دسته جمعی آمده بودند بیرون… اتوبوس که نیمه ی راه خراب شد… قدم هایم… آن صدای لعنتی که بعد از حدود یک ساعت وا رفتنم پشت مونیتور و فکرهای «چه کنم؟ چه کنم؟» و ذهن خالی و چشم های خشک شده ام به اسکرین سیور چندین و چند بار پیاپی، بی وقفه و بی تغییر و بی احساس به من دهان کجی کرده بود که مشترک مورد نظرم گوشیاش را خاموش کرده است. که مشترک مورد نظرم احتمالا آن قدر عصبانی ست که… مشترک مورد نظرم مورد نظرم بود؟ اصلا چیزی مشترک داشتیم ما با هم؟ حالش خوب بود؟ چه فکری میکرد… درباره ی من چه فکری میکرد؟ آش نخورده و دهان سوخته را او گفته بود؟ آش نخورده که دهان من را سوزانده بود آش؟! باید پیدایش میکردم.

باید پیدایش میکردم و این سوءتفاهم را رفع میکردم. باید… سوءتفاهم؟ مگر بین ما تفاهمی هم وجود داشت که حالا دچار سوء تفاهم شده باشیم؟ اصلا بهتر نبود که دچار سوءتفاهم باشد و بماند؟ کار من را راحت تر نمیکرد؟ من که قرار بود بروم، چه فرقی داشت با سوء تفاهم بروم یا حسن تفاهم؟ بهتر نبود که همه چیز همین طور می ماند؟ شاید این تنها راه خارج شدن من از این بن بست بود… نه دلم نمیخواهد… دلم نمیخواهد حمید در مورد من این جور فکر کند. این جور… حقش این نیست… حقم این نیست. حق ما… آش نخورده را اصلا نمیخواهم دهان سوخته اش را هم… باید درستش کنم فقط کاش بدانم خاموش بودن گوشی اش عادیست؟ یا این یعنی خیلی بد؟ الان کجاست؟ چه کار میکند؟ چه فکری میکند؟ چه فکری در مورد من میکند؟ نکند راستی راستی فکر کند.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: شاید
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: لیلی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 3736
  • حجم: 12 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 3 بازدید
  • 55,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=12548
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casino siteleri |
casinolevant |
deneme bonusu |
casinolevant |